نامه خانم پروین سلگی همسر سردار شهید حاج میرزامحمد سُلگی به مناسبت اربعین شهادت سردار
بسماللهالرّحمنالرّحیم
سلام از دلی سوخته و چشمانی به در دوخته؛ به دردانه محبوب خدا و قهرمان زندگیام حاجمیرزا
چند روز است که در انتظارم که بیایی، درست مثل تو که ۴۰ سال مثل شمع سوختی و آب شدی که بروی به قرارگاه سیدالشهداء علیهالسّلام برسی. اربعین شهادت تو با ۲۱ رمضان و شهادت آقا امیرالمومنین گره خورده و باز هم در شهادتت درست مثل روزهای جهادت نشانه شدی! ستاره شدی که دلهای تنگ و جگرهای سوخته را زیر خیمه اهلبیت بنشانی. وقتی که آقا و مولایمان امام خامنهای(مدظله) فرمود: «اگر برای من ممکن بود میرفتم همدان برای دیدن این مرد.»
تو دیگر در این خاک نبودی، جسمت آن دو پای بریده میان ما بود و روحت در ملکوت آسمانها و در جوار حضرت ابوالفضل علیهالسلام. شاید مانده بودی تا چند صباحی مثل سالهای دفاعمقدس لذت نوشیدن از مشک عباسبنعلی به دوستان و محبانت بچشانی و من چقدر غافل بودم وقتی در سال گذشته در همین شبهای قدر برایم پیامکی فرستادی که خستهای و پاهای بریدهات دیگر تاب ماندن در این دنیا را ندارد و مظلومانه از من خواستی که دعا کنم خدا شهادت را برایت رقم بزند و من نمیدانستم که تو همان شب تذکره پروازت را گرفتهای؛ ای تمام زندگیام.
من تو را برای خودم میخواستم آنگونه که در سالهای جنگ دعا کردم که دو پایت قطع شود تا دیگر به جبهه نروی و شد آنچه که شد. و اما باز تو رفتی؛ تا آیه استقامت باشی و نشان بدهی بیپا هم میشود جهاد کرد و جنگید و یاد ابوالفضل علیهالسّلام را در دلها زنده کرد. حالا که نیستی چشم من هم به عالم دیگری باز شده؛ میبینم که اولیای خاص خدا هرچه را که بخواهند خداوند در همین دنیا مزد جهادشان را میدهد. درست مثل دعای پدر شهیدم که بعد از شهادت برادرم از خدا خواست تا ۶ ماه دیگر به او بپیوندد و چنین شد.
درست مثل تو که با گریه برایم میگفتی دوست داری به ۴۰۰ شهید گردانت برسی و هیچ تشییع جنازهای نداشته باشی و فقط در کنار شهید حاج محسن امیدی دفن شوی و چنین شد. تو را غریبانه در خلوت شب دفن کردند آنگونه که آرزو کرده بودی. این روزها پاهای مصنوعیات در گوشه اتاق آنجا که هر شب نماز شب میخواندی آرام گرفته است. در جای جای خانه یادآور معنویت و اشکهای پنهان توست.
چقدر خاطره مانده است از مفاتیحت
فدای دانه اشکت، فدای تسبیحت
حالا که به مقام عند ربهم یرزقون رسیدهای و در جوار شهدا آرمیدهای بیا به یاد من و همه عاشقانت باش و به آن دستی که به دستهای بریده ابوالفضل علیهالسّلام گره خورده، دستمان بگیر و بالا ببر.
همدم و همراه ۴۰ سالهات؛ پروین سلگی