۲۹ اردیبهشت سالروز شهادت سردار شهید محمدظاهر عباسی
زندگینامه سردار شهید محمد ظاهر عباسی فرمانده گردان ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسّلام
محمد ظاهر عباسی فرزند محمد و فاطمه عباسی، پنجم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۲ مصادف با نیمه ماه مبارک رمضان در روستای کسب شهرستان ملایر از توابع استان همدان متولد شد.
پس از گذراندن دوران کودکی زمانی که هفت ساله بود به مدرسه ابتدایی (نو بنیاد) در روستای محل سکونتش رفت و در آنجا مشغول تحصیل شد. به دلیل اشتیاق و علاقهای که به درس و مدرسه داشت، به یک شاگرد نمونه تبدیل شده بود و مورد توجه و تشویق مربیان بود. پس از اتمام دوران ابتدایی به مدرسه راهنمایی جوکار در شهرستان ملایر رفت و پس از اخذ مدرک سیکل به دلیل ضعف مالی خانواده ترک تحصیل کرد و همراه با پدر مشغول کار کشاورزی شد.
در اوقات فراغت به مطالعه کتابهای دینی شامل قرآن، نهجالبلاغه و زندگینامه ائمه علیهمالسلام مىپرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی حضور خود را در جبهه یک تکلیف شرعی میدانست و به ندای رهبر عظیمالشأن حضرت امام خمینی سلاماللهعلیه لبیک گفت و در ۱۸ سالگی به جبهههای حق علیه باطل شتافت. از طریق بسیج به جبهه اعزام شد و پس از ۲ سال به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و خدمت سربازی را نیز در همین ارگان به اتمام رسانید.
در ۲۰ سالگی با دختر عمویش ازدواج کرد تا این سنت پیامبر صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم را به جا آورد. حاصل ازدواج آنها پسری است به نام علی که در نهم شهریور ماه سال ۱۳۶۴ متولد شد. مدت زندگی مشترک آنها ۳ سال و ۵ ماه طول کشید. همسر شهید از محمدظاهر چنین یاد میکند: محمد پسر عمویم بود، در ضمن پسر خالهام هم بود. به دلیل شناختی که از ایشان داشتم تصمیم ازدواج با او را گرفتم. او مهربان و خوش رفتار بود و تواضع خاصی در اعمال و رفتارش مشاهده میشد. خانواده را به تقوا و پرهیزکاری دعوت مینمود. ساده زیستن را دوست میداشت و از محرمات دوری میکرد. با کسانی که علیه انقلاب سخن میگفتند و کارهای غیر اخلاقی انجام میدادند به شدت برخورد میکرد. به افراد محروم و مستمند تا حد امکان کمک مینمود، چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ اخلاقی.
محمدظاهر عباسی مدتی محافظ حاجآقا فاضلیان امام جمعه ملایر بود و در دفاع مقدس به عنوان فرمانده گردان ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسّلام انجام وظیفه کرد. وی در عملیاتهای والفجر ۲ و ۸ و کربلای ۴ و ۵ شرکت داشت.
عقیدهاش در مورد رفتن به جبهه جنگ، رفع فتنه در جهان و پاسداری از میهن، ناموس و پیروی از رهبر و ولایت فقیه بود.
دوبار در جبهه مجروح شد. یک بار بر اثر برخورد ترکش که به ناحیه سر اصابت کرده بود و بار دوم دچار موج گرفتگی شده بود. پس از بهبودی به منطقه رفت و به مبارزه با دشمن متجاوز پرداخت.
محمدظاهر عباسی در بیست و نهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۶ هنگامی که نیروهای خود در گردان ادوات لشگر انصارالحسین را برای عملیات آماده میکرد و به منطقه میرفت در مسیر خرمشهر - شلمچه به شهادت رسید و در راه اسلام و انقلاب از تمام وجودش گذشت.
خانواده عباسی دو شهید تقدیم انقلاب کردهاند که محمدظاهر اولین شهید خانواده است. پیکر پاک و مطهرش را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند تا زیارتگاه عاشقان و دلدادگان به شهدا باشد.
شهید محمدظاهر عباسی _ نفر سوم از راست
حضرت خدیجه (سلاماللهعلیها) اولین مؤمن به اسلام
حضرت امام خامنهای مدظلهالعالی رهبر معظم انقلاب اسلامی
خدیجهى کبرى علیهاالصلاةوالسلام اول مؤمن به اسلام بود، بعد هم همه ثروت خود را در راه دعوت و ترویج اسلام خرج کرد، که اگر کمکهاى خدیجه علیهاالسلام نبود شاید در حرکت اسلام و پیشرفت اسلام یک اختلال و وقفه عمدهاى به وجود مىآمد. بعد هم با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و همه مسلمین به شعب ابىطالب تبعید شدند و در همان شعب ابىطالب دعوت حق را لبیک گفت.
۱۳۶۵/۰۳/۰۲
آیتالله خامنهای برای بازدید به پادگان ابوذر آمده بودند. اکبر علاقه خاصی به ایشان و یاران امام[سلاماللهعلیه] داشت و از بنیصدر و جبهه ملی متنفر بود. بعد از گزارش نگاهی به ساعتش کرد و گفت برویم نماز مغرب! به نمازخانه پادگان آمدیم. حضرت آقا رو به من کردند و پرسیدند امام جماعت دارید؟ گفتم امروز شما هستید اما روزهای دیگر پشت سر اکبر شیرودی نماز میخوانیم! فرمودند عالی است! من هم پشت سر خلبان شیرودی نماز میخوانم! هر چه منتظر شدیم شیرودی نیامد! خودش را مخفی کرده بود. به اصرار آقا، شیرودی را آوردیم جلو و پشت سرش نماز خواندیم.
حضرت آقا هم بعدها به این موضوع اشاره کرده و فرمودند: شیرودی اولین نظامیایی بود که در نماز به او اقتدا کردم.
قبل از فرج، آسایش و راحتطلبی و عافیت نیست!
شما جوانان عزیز که در آغاز زندگی و تلاش خود هستید، باید سعی کنید تا زمینه را برای آن چنان دورانی آماده کنید، دورانی که در آن، ظلم و ستم به هیچ شکلی وجود ندارد، دورانی که در آن، اندیشه و عقول بشر، از همیشه فعالتر و خلاقتر و آفرینندهتر است، دورانی که ملتها با یکدیگر نمیجنگند، دستهای جنگ افروز عالم همانهایی که جنگهای منطقهای و جهانی را در گذشته به راه انداختند و میاندازند دیگر نمیتوانند جنگی به راه بیندازند، در مقیاس عالم، صلح و امنیت کامل هست، باید برای آن دوران تلاش کرد. قبل از دوران مهدی موعود، آسایش و راحتطلبی و عافیت نیست. در روایات، «والله لتمحصن» و «والله لتغربلن» است، به شدت امتحان میشوید، فشار داده میشوید. امتحان در کجا و چه زمانی است؟ آن وقتی که میدان مجاهدتی هست. قبل از ظهور مهدی موعود، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان میشوند. در کورههای آزمایش وارد میشوند و سربلند بیرون میآیند و جهان به دوران آرمانی و هدفی مهدی موعود (ارواحنا فداه) روز به روز نزدیکتر میشود، این، آن امید بزرگ است، لذا روز نیمه شعبان، روز عید بزرگ است.
۱۳۷۰/۱۱/۳۰
میلاد با شکوه منجی عالم بشریت
حضرت بقیةالله الاعظم عجلالله تعالی فرجهالشریف
بر بچههای مَمّدگِره مبارک باد. انشاءالله
تصاویری از شهید علی جربان دیدهبان بسیجی
گردان ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
از بالا به پایین: شهیدان علی جربان و سید مهدی قادری
برادران: محمد خاوری، علی حاتمی، سلمان بحیرایی، امیر مردای، جلیلوند و عباس نوریان
اردوگاه شهید شهبازی چارزبر، قبل از عملیات میمک، سال ۱۳۶۳
ایستاده از راست: حمید تاجدوزیان آزاده قهرمان عملیات کربلای ۴، شهید علی جربان، مولایی، عباس نوریان، علی حاتمی، ؟؟ و شهید محمدعلی نورزوی
نشسته از راست: شهید جواد زندی، ؟؟، ؟؟ و جانباز حسین توکلی
ایستاده از راست: حمید تاجدوزیان، شهیدان محمدعلی نورزوی و علی جربان، خیرالله محمدی و علی حاتمی
نشسته از راست: ؟؟، ؟؟ و عباس نوریان
ایستاده از راست: شهید علی جربان، حمید تاجدوزیان، عباس نوریان، علی حاتمی و شهید محمدعلی نورزوی
نشسته از راست: ؟؟ و عباس کاظمی
ردیف اول از راست: آقایان نانکلی، منوچهر مینایی، ابراهیم صفری و عباس رباطی
ردیف دوم از راست: شهید علی جربان، آقای عیناله ستاری و شهید علیصفر محمودی
ردیف سوم از راست: آقایان؛ سوریان، ترکاشوند، خیرالهی و سوری
ایستاده از راست: شهید مهدی قادری، کرمی، شهید علی جربان، شهید مصطفی احمدی و امیر مرادی
نشسته از راست: حاج علی حاتمی، خاوری و مسعود باقری
از راست: برادران محمود رجبی - معاون گردان ادوات، علی حاتمی - مسئول واحد دیدهبانی و شهید علی جربان
عملیات والفجر ۸، فاو، بهمن ۱۳۶۴
۲۸ فروردین سالروز شهادت دیدهبان بسیجی شهید علی جربان
قصه چاه
کار قبضهچی و دیدهبان لازم و ملزوم هم بودند اگر یکی درست کار نمیکرد، تلاش دیگری بینتیجه بود. همین پیوندِ کاری، باعث رفاقت و پیوند دلی ما قبضهچیها با دیدهبانها میشد.
علی جربان دیدهبان بود و من با قبضههای ۱۲۰ برای او آتش میفرستادم تا اینکه پس از چند شبانه روز خستگی و بیخوابی و مقابله با پاتکهای زرهی و پیاده دشمن، جبهه آرام شد و ما به عقب برگشتیم.
عقبه ما در رأسالبیشه، شانه به شانه خلیج فارس بود امّا از آب خوردن بیبهره بودیم، علی گفت: «سید کمک میکنی که اینجا چاه بکنیم تا به آب برسیم!؟»
گفتم: «قبضهچی همیشه کنار دیدهبان است، تو جان بخواه علی جان»
با همه خستگی و بیخوابی در شبهای گذشته، خواب را بر خودمان حرام کردیم. آن قدر کندیم تا پس از ۶ متر به آب رسیدیم.
خبر این چاه همه جا پیچید، و بچههایی که تشنه یک جرعه آب گوارا بودند، از آن به بعد میهمان گاه و بیگاه این چاه شدند.
فکر میکردم که با این خستگی اگر یک ماه بخوابم، باز کم است. دو، سه روز بیشتر آن جا نبودیم که گفتند: «علی جربان به خط رفت.»
من همان جا ماندم و هر بار کنار چاه میرفتم، یاد علی و عرق ریختن او برای کندن چاه میافتادم، مدتی بعد خبر رسید که علی جربان شهید شده است.
شناسنامه خاطره
راوی: سیدمحمد موسوی، مسئول قبضه خمپاره ۱۲۰، گردان ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
زمان و مکان وقوع خاطره: استان بصره، کنار شهر فاو، فروردین ۱۳۶۵
زمان و مکان بیان خاطره: همدان ستاد لشگر شهداء، ۹۲/۱۲/۱۲
کتاب--------------------
بچههای مَمّدگِره
شهید علی جربان
شهید علی جربان و مدافع حرم برادر حاج علی حاتمی
عملیات والفجر ۸
شهید علی جربـان
سمت راست: برادر علی بخش عربی فرمانده گروهان دوشکا