بگویید قاطر زده _ دیدهبانی در سال ۱۳۶۶
ما عدهای نوجوان و جوان کمتجربه بودیم. علی حاتمی، پاسداری قَدَر و قدیمی و پخته و عملیات دیده در کار دیدهبانی و با یک سر نترس و زور بازوی عجیب که اگر مشتی به کسی میزد به قول دیدهبانها هم نهارش بود و هم شامش.
حاتمی به غیر از این ویژگیها دل پاک و بیآلایش داشت که برایش عنوان مسئول واحد دیدهبانی لشگر، کمترین غروری نمیآفرید. خودمانی بود و با قدیمیهای مثل خودش و متأخرین مثل ما یکجور میجوشید.
از خط آمده بودیم و توی چادرهای عقبه لشگر در اردوگاه شهید شکریپور استراحت میکردیم. شباهت چادر به رینگ بوکس بیشتر بود تا محل استراحت. به خصوص وقتی که علی حاتمی وارد چادر میشد. آن روز شوخیها بالا گرفت و مشتها روانه شد. در این اثنا علیآقا با لگد به پهلوی یکی از دیدهبانها زد که بیچاره از حال رفت و نالهکنان راهی بیمارستان شد.
وقت رفتن پرسیدیم: «علیآقا بگویم چه بر سر این بنده خدا آمده؟»
گفت: «بگویید قاطر لگدش زده!»
شناسنامه خاطره
راوی: محمد ضروری، دیدهبان بسیجی گردان ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسّلام
مکان و زمان وقوع خاطره: استان سلیمانیه عراق، جبهه ماووت، زمستان ۱۳۶۶
مکان و زمان بیان خاطره: همدان، اداره آب، ۱۳۹۴/۰۲/۰۱
کتاب --------------------
بچههای مَمّدگِره
- ۹۷/۰۲/۳۱
بسیار جالب بود. یادآوری خاطراتی که ... دوستان خوبی که دیگه کنارمون نیستن و ...
من هم از لشکر ٥ نصر آنجا بودم، عملیات بیت المقدس ٢ و سرمای ٢٠-