تغییر فرکانس _ دیدهبانی در سال ۱۳۶۲
با انجام عملیات والفجر ۲، ارتفاعات در سه محور تثبیت شد و سه دیدهبان روی سه قله مستقر شدند. علی نوروزی روی تپه سرخه مشرف به تنگه دربند، امیر مرادی روی کله قندی و حبیب سوری بالای کوه کدو. این سه دیدهبان پنهان از ما که پای بیسیم بودیم، شلوغ کاری میکردند. شبکه پر سر و صدا میشد و داد مسئولین در میآمد.
مدتی بعد برای اینکه از طریق فرکانس مشترک بین قبضه، تطبیق و دیدگاه شناسایی نشوند، دست به یک اقدام تازه زدند. علی نوروزی جرقهای پشت بیسیم با گفتن یک کلمه میزد و خطاب به آن دو نفر میگفت: «برویم» و بلافاصله تماسشان به ظاهر قطع میشد ولی در پنهان با عوض کردن فرکانس فضایی برای تعریف و شوخی، باز میکردند که ما نشنویم و گزارششان را به مافوق ندهیم. البته این کار را پس از دیدهبانی و حالگیری از دشمن انجام میدادند و وقتی را برای شوخی و سرگرمی با یکدیگر خالی میکردند. من مسئول مخابرات گردان بودم و چاتلهای دوتایی بیسیم پی آرسی ۷۷ را به قدری چرخاندم تا بالاخره وارد شبکه آنها شدم.
داشتند قصه تعریف میکردند و کیفشان کوک بود. اوّل تذّکر دادم امّا بیخیالتر از این حرفها بودند. چغلیشان را به حسن وفایی -یکی از معاونین گردان- کردم. باز کار خودشان را کردند تا ناچار شدم به فرمانده گردان گزارش دهم.
شهید علی نوروزی
علی نوروزی برایم داشت و منتظر فرصتی بود تا تسویه کند. یک روز به حمام عمومی در یکی از پادگانهای پشت جبهه رفته بودیم که نوروزی پیدایش شد و گفت: «برادر بلاغی اجازه بده، یک کیسه جانانه برایت بکشم.»
گفتم: «بفرما» و چرکم را که درآورد، گفت: «حالا وقت مشت و مال است». و بدون این که اجازه بگیرد از نوک سر تا شصت پایم را مشت و مال داد. خستگی داشت از تنم به در میشد که یک باره بین شصت انگشت پا ریگی گذاشت و تا میتوانست دو انگشت را فشار داد. نالهام درآمد و گفت: «حالا شد، این به جای آن چغلیها که کردی.»
شناسنامه خاطره
راوی: اصغر بلاغی، مسئول مخابرات گردان ادوات و توپخانه تیپ ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
مکان و زمان وقوع خاطره: استان سلیمانیه عراق، منطقه عملیاتی والفجر ۲، حاجعمران، تابستان ۱۳۶۲
مکان و زمان بیان خاطره: همدان، باغ موزه دفاع مقدس، ۱۳۹۴/۰۴/۱۸
کتاب--------------------
بچههای مَمّدگِره
- ۹۷/۰۶/۱۵