پَـــرپـــو _ دیدهبانی در سال ۱۳۶۲
امیر مرادی دیدهبان بود و سیدجلیل موسوی قبضهچی خمپاره ۱۲۰ میلیمتری و من هم به عنوان هدایت آتش، بین این دو واسطه بودم و «سمت و بردها» را در سنگر تطبیق آتش در میآوردم.
یک روز امیر به سیدجلیل گفت: «یک نخود بینداز امّا دقیق» و با اینکه از او خواست که برایش خمپاره بفرستد سید گلولهای «در راه» کرد. امیر گلوله را دید و گفت: «سیّد خوب بود ولی نیم متر ببرش جلو»، نیم متر در کار دیدهبانی و قبضه مفهوم نداشت و گلولهای که نیم متری هدف میخورد یعنی روی فرق دشمن فرود آمده و عالی است. در منطق کار دیدهبانی جابهجایی ۲۰ متر شدنی بود امّا نیم متر حرف خندهداری بود.
با این حال سیدجلیل پشت بیسیم گفت: «نیم متر اعمال شد و ارسال»
دقیقهای دیگر صدای اللهاکبر امیر بلند شد، پشت سر هم، اللهاکبر میگفت و سید را تحسین میکرد و فریاد میزد: «بارکالله، حرف نداشت، خورد همان جاییکه میخواستیم.»
شهید سیدجلیل موسوی - سمت چپ
من میان این دو نفر مانده بودم که سید چی فرستاده و امیر چه دیده که این قدر خوشحال است. به سید بیسیم زدم و پرسیدم: «سید از نظر علمی نمیشود نیم متر را... راستش را بگو چه کار کردی!؟»
گفت: «پَـــرپـــو کردم.»
پرسیدم: «یعنی چه؟»
جواب داد: «گلوله را قبل از این که داخل لوله بیندازم، توسلی به یکی از ائمه پیدا کردم و ذکر گفتم و گلوله را انداختم، این میشود پَـــرپـــو»
شناسنامه خاطره
راوی: خیرالله محمدی، سپاهی و مسئول هدایت آتش گردان ادوات، لشگر انصارالحسین علیهالسّلام
مکان و زمان وقوع خاطره: استان اربیل عراق، جبهه حاجعمران والفجر ۲، اسفند ۱۳۶۲
مکان و زمان بیان خاطره: همدان، باغ موزه دفاع مقدس، ۱۳۹۴/۰۷/۱۵
کتاب-------------------
بچههای ممّدگِره
- ۹۷/۰۶/۱۹