بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره
  • ۰
  • ۰

 تقی مُرده _ دیده‌بانی در سال ۱۳۶۲ 


وسعت جبهه چنگوله به حدی بود که برای عملیات، هر پنج گردان پیاده را به کار گرفتند و برایشان از راست جبهه تا چپ حد مانور مشخص کردیم و قرارگاه نجف قول داد که نیروی احتیاط را از سایر استان‌ها تأمین کند.

   دو روز اول عملیات فشار دشمن برای بازپس‌گیری ارتفاع تصرف شده از محور راست روی بچه‌های نهاوند، گردان ۱۵۲ بود. آنها دور روز جانانه مقابل پاتک‌ها ایستادند و دشمن ناامیدانه فشار را به چپ‌ترین نقطه منطقه یعنی محدوده تصرف شده بچههای ملایر -گردان ۱۵۱ برد.

   اسم ارتفاع تصرف شده «تقی مرده» بود روز چهارم فشار روی «تقی مُرده» به حدی شد که ناچار شدم برای مقابله با پاتک‌ها به کمک فرمانده این گردان رضا شکری‌پور بروم. شکری‌پور دلهره داشت و می‌گفت: «بچه‌ها چهار شبانه‌روز است که نخوابیده‌اند و روحیه آنها خوب است ولی خسته‌اند. باید نیروی احتیاط و جایگزین برسد.»

تا آن ساعت خبری از گردان‌های احتیاط نبود. و عراقی‌ها ۱۵ دستگاه تانک روی جاده ردیف کرده بودند و ده‌ها نفربر نیروی پیاده را پشت سر آرایش داده و آماده پاتک بودند. هم زمان یک هلی‌کوپتر روی سرشان می‌چرخید که اگر کسی خواست برگردد او را بزنند. با این وضعیت احتمال دادم که ممکن است «تقی مرده» دوباره به دست دشمن بیفتد. 

   ناصر عبداللهی -فرمانده گردان ادوات و توپخانه- را به گوش کردم و گفتم: «از محدودیت و کمبود امکانات خبر دارم امّا چاره‌ای نیست، همه قبضه‌هایت را آماده کن». و چند نقطه آماج جلوی جاده و تانک‌های ردیف شده را به او دادم. ناصر عبداللهی که کارش را از قبضه خمپاره‌انداز از شهرک المهدی سرپل‌ذهاب شروع کرده بود، شخصاً هماهنگی تمام قبضه‌های توپ ۱۰۵ میلی‌متری، مینی‌کاتیوشا و خمپاره ۱۲۰ و ۸۱ میلی‌متری را به عهده گرفت و یک سد آتشی محکم و منسجم مقابل ستون آماده حرکت دشمن ایجاد کرد و راه و جلویشان بسته شد. هر کس به عقب برمی‌گشت زیر رگبار هلی‌کوپتر خودشان قرار می‌گرفت. و اگر جلو می‌آمد زیر آتش ما بود، نه راه پس داشتند و نه راه پیش. با چند قبضه سد آتش را حفظ کردم و با چند قبضه دیگر تصحیحات کوتاهی دادم و گلوله‌ها وسط نفرات و تانک‌های عراقی خورد.

   قریب نیم ساعت آتش بی‌وقفه، انبوهی از کشته و مجروح روی دست دشمن گذاشت و پاتک همانجا خفه شد. وقتی به عقب آمدم ناصر عبداللهی گفت: «دعا کن دیگر عراق پاتک نکند، چون همه مهمات ما را خودت مصرف کردی»


شناسنامه خاطره

راوی: جعفر مظاهری، دیده‌بان و فرمانده طرح و عملیات تیپ ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام 

مکان و زمان وقوع خاطره: استان ایلام، جبهه چنگوله، منطقه عملیاتی والفجر ۵، بهمن ۱۳۶۲ 

مکان و زمان بیان خاطره: همدان، بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس، ۱۳۹۴/۰۴/۰۹


کتاب--------------------

       بچه‌های مَمّدگِره

  • ۹۷/۰۷/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی