دیدهبانی در سال ۱۳۶۴
مرخصی ابدی
سیدمحمد یوسفی دیدهبان توپخانه و من قبضهچی بودم. سید مدّت زیادی به مرخصی نرفته بود. نبرد سنگین در جاده فاو-امالقصر بین ما و دشمن بود و سیّد هوای برگشت دوباره به خط را داشت.
ساعت ۹ صبح یک روز زمستانی هندل موتور را زد و به سیاوش عباسی، یکی دیگر از دیدهبانهای توپخانه گفت: «سیاوش بپر بالا بریم خط»
بنای سیّد این بود که سیاوش را به جای خود در دیدگاه جاده امالقصر بگذارد و خودش برای مرخصی به عقب بیاید. با سید شوخی داشتم. وقتی که سوار شد گفتم: «الهی که بروی و برنگردی». سید لبخندی معنادار زد و گفت: «یعنی میشود؟»
از حرفم پشیمان شدم. سید کسی نبود که کم بیاورد.
سید با سیاوش به خط رفتند. به محض رسیدن، سید تماس گرفت و گفت: «تانکها دارند میآیند» و آتش خواست. با توپ روی چند ثبتی که سیّد مشخص کرده بود آتش ریختیم. از سه راهی تا پاسگاه عراقیها در جاده امالقصر را زد و یک آن صدایش قطع شد. هر چه با بیسیم صدایش زدم، جوابی نیامد. نگران شدم، یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟
پس از ده دقیقه، سیاوش به جای سید از طریق بیسیم جوابم را داد و آتش خواست. با نگرانی پرسیدم: «سیدمحمد کجاست؟ چرا جواب نمیدهد!؟»
سیاوش گفت: «سید از جایی که نماز میخواند، نخودی شد.»
فهمیدم که تیر قناسه به پیشانی او خورده و به مرخصی ابدی رفته است.
شناسنامه خاطره
راوی: احمد هدایتی، مسئول قبضه گردان توپخانه لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
مکان و زمان وقوع خاطره: استان بصره عراق، جاده فاو-امالقصر، عملیات والفجر ۸، اسفند ۱۳۶۴
مکان و زمان بیان خاطره: همدان، باغ موزه دفاع مقدس، ۱۳۹۴/۰۵/۰۲
کتاب-----------------------------------------------
بچههای مَمّدگِره، صفحات ۲۲۵ و ۲۲۶
شهید سیدمحمد یوسفی
دیدهبان توپخانه لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
- ۹۶/۱۲/۰۸