لشگر انصارالحسین علیهالسلام
با امیدی و بادامی وارد قرارگاه تیپ که شدیم، چهره خسته و خاک خورده فرمانده تیپ کمی باز شد. به جز او و چند بیسیمچی، تمام مسئولین تیپ جلو بودند و لحظه به لحظه از حوادث و اتفاقات خط خبری میفرستادند. خبرهایی که چندان خوشحال کننده نبود. به غیر از خبر شهادت عبدالعلی تمیمی، خبر شهادت حسن ترک جانشین طرح و عملیات و مجید سموات مسئول آموزش نظامی تیپ هم به او رسیده بود.
از امیدی پرسید: «حاج میرزا خوب توجیه شده؟»
امیدی سرش را به علامت تایید تکان داد.
سر ظهر بود نماز را در سنگر فرماندهی که زیر آتش توپخانه بود، خواندیم. پیک فرماندهی با موتور منتظرم بود که به خط برویم. حاج مهدی لحظه آخر دوباره تاکید کرد که: «تمام توان لشگر انصار تا حالا پای کار آمده است بجز گردان تو. جنگ به جایی رسیده که اگر مقاومت در جاده امالقصر بشکند، عراقیها خودشان را به فاو میرسانند و این یعنی دور خوردن تمام نیروهای ما در جاده بصره و البحار. و اگر خط سقوط کند تمام بچهها قتل عام خواهند شد.»
حاج مهدی با آن اقتدار و صلابت در سخن، لحنی غریبانه داشت. من به حساسیت کار گردان حضرت اباالفضل [علیهالسلام] فکر میکردم و پاک یادم رفت که او به جای عنوان تیپ انصارالحسین از واژه لشگر انصارالحسین استفاده کرده است. هیچکس خبر نداشت که به دلیل مقاومت جانانه بچهها سازمان تیپ به لشگر ارتقاء یافته است. لشگری که از تمام ظرفیتش فقط گردان ما باقی مانده بود و این گردان باید نه جاده فاو _ امالقصر که تنهایی تنگه احد را حفظ میکرد.
حاج میرزا محمد سُلگی
کتاب خاطرات "آب هرگز نمیمیرد"، صفحات ۳۹۲ _ ۳۹۴
تکتیرانداز گردان ۱۵۲ حضرت اباالفضل علیهالسلام
عراق، جاده فاو - امالقصر، اسفند ماه ۱۳۶۴
📷 امیر روشنایی
- ۹۷/۰۱/۱۰