آرامش قرآن _ دیدهبانی در سال ۱۳۶۶
مثلاً خط پدافندی بود و خبری از عملیات نبود امّا شلمچه جایی نبود که روز آرام به خود ببیند. هر روز شهید و زخمی میدادیم. عراقیها خیلی پر رو و بی محابا جلو کمین کانال پرورش ماهی مىآمدند و مینکاری میکردند تا ما جلوتر نرویم. خالیالشان راحت بود که اینجا دیگر یک قدم ما به طرف آنها برنخواهیم داشت. فقط با آتش از ما تلفات میگرفتند.
فاصله ما با عراقیها در جایی نزدیک پانزده متر بود و هر که یک شب میماند کله پا میشد. بچهها برای مقابله با آتش پرحجم کانال میکندند و کانال به جایی میرسید که یک دیدهبان تک و تنها آنجا مینشست و گرای دشمن را میداد. داخل کانال هم آتش کم نمیشد و گاهی شهید روی شهید میافتاد.
یک روز از بس آتش ریختند حسابی ترسیدم. نه راه پس بود و نه راه پیش. همه جا یک پارچه شده بود آتش و آنقدر روی سر و دور و برمان خمپاره، توپ ریخته شد که ندانستم جهت جلو عقب را گم کردم. یک آن خودم را نوک کمین دیدم همان جایی که دیدهبان نشسته بود.
دیدم که جوان لاغر اندام نحیف آرام نشسته بیتوجه به کُپ کُپِ انفجارها، قرآن میخواند. مات و مبهوت شدم که خدایا این دیگر کیست؟
مثل موشک از روی کانال به عقب برگشتم، امّا نجوای دلنشین قرآن آن دیدهبان در خاطرم مانده بود. دیدهبانی به اسم مرتضی سعیدی.
شناسنامه خاطره
راوی: داود جانی، دیدهبان بسیجی گردان ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
مکان و زمان وقوع خاطره: شلمچه، خط پدافندی کانال پرورش ماه، تابستان ۱۳۶۶
مکان و زمان بیان خاطره: همدان، دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۹۳/۱۲/۱۴
کتاب--------------------
بچههای مَمّدگِره
از راست: شهیدان تقی اقبالینیا و محمد موبر، مرحوم حاجآقا تورج جعفری، نورخدا ساکی، سید رضا اسدی،؟ و مرتضی سعیدی
سنگر تطبیق گردان ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
شلمچه، سال ۱۳۶۶
- ۹۷/۰۲/۰۴