بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره
  • ۰
  • ۰

 حضرت امام سجاد علیه‌السلام پس از واقعه کربلا 


یزید پس از واقعه کربلا درصدد نابودی و شهادت ائمه معصوم علیهم‌السلام از جمله امام سجاد علیه‌السلام بود که پس از سال‌ها ایشان را به شهادت رساندند.


سیدالساجدین علیه‌السلام


   حساس‌ترین سخنان امام سجاد علیه‌السلام که در طول اقامت در شام ایراد شده است و تحولى عظیم در محیط سیاسى شام و بینش مردم نسبت به دستگاه اموى ایجاد کرد و معادلات یزید را برهم زد و خط مشى او را نسبت به اهل بیت کاملا تغییر داد، خطبه‌ای است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسى و دینى شام ایراد کرد.

   از کتاب هاى تاریخى چنین استفاده می‌شود که این خطبه در مسجد جامع دمشق ایراد شده و از حوادثى که در کاخ یزید رخ داده و سخنانى که در محفل خصوصى تر وى رد و بدل شده جداست.

   این خطبه را باید اوج موفقیت امام سجاد علیه‌السلام در رسالت تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلا دانست. اگر این خطبه ایراد نشده بود، چه بسا ماهیت نهضت حسینى براى سالیان دراز و یا براى همیشه بر اهل اسلام مخفى می‌ماند. 

   حضرت على بن الحسین علیه‌السلام از یزید خواست که در روز جمعه در مسجد شام خطبه بخواند، یزید رخصت داد؛ چون روز جمعه فرا رسید، یزید یکى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به حضرات معصومین على و حسین علیهما السلام اهانت کند و در ستایش شیخین و یزید سخن براند، و آن خطیب چنین کرد.

   امام سجاد علیه‌السلام از یزید خواست تا به وعده خود وفا کرده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، یزید از وعده‌ای که به امام علیه‌السلام داده بود، پشیمان شد و قبول نکرد. معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیرى دارد؟ بگذار تا هر چه می‌خواهد، بگوید.

   یزید گفت: شما قابلیت‌هاى این خاندان را نمى‌دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث می‌برند، از آن می‌‏ترسم که خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبان‌گیر ما شود (نفس‌المهموم ۴۵۰).

   به همین جهت یزید از قبول این پیشنهاد سرباز زد و مردم از یزید مصرانه خواستند تا امام سجاد علیه‌السلام نیز به منبر رود.

   یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کرده باشد!

   به یزید گفته شد: این نوجوان چه تواند کرد؟!

   یزید گفت: او از خاندانى است که در کودکى کام‌شان را با علم برداشته‌اند. بالاخره در اثر پافشارى شامیان، یزید موافقت کرد که امام به منبر رود.


سیدالساجدین علیه‌السلام


   آنگاه حضرت سجاد علیه‌السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه‌ای ایراد کرد که همه مردم گریستند و بی‌قرار شدند. سپس خطبه تاریخی خود را خواندند:

«اى مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانى داشت؛ علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین را، و ما را بر دیگران برترى داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (امیرالمؤمنین على علیه‌السلام)، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلى الله علیه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلى الله علیه و آله را از ما قرار داد. (با این معرفى کوتاه) هر کس مرا شناخت که شناخت، و براى آنان که مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى‏ شناسانم.

   اى مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسى هستم که حجرالاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعى کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبرى هستم که در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد و به مقام قرب ربوبى و نزدیکترین جایگاه‏ مقام بارى تعالى رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحى کرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم، من فرزند کسى هستم که بینى گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.

   من پسر آن کسى هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می‌‏رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یارى کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسى هستم از مؤمنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرنده‌‏اى در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یارى کننده دین خدا و ولى امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهى بود.

   او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزه‌‏دار، پاکیزه از هر آلودگى و بسیار نمازگزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‌ای محکم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شیرى شجاع که وقتى نیزه‌ها در جنگ به هم در مى‌آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می‌‏ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است، که در همه این صحنه‌ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند؛ حسن و حسین. آرى او، همان او (که این صفات و ویژگى‌هاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.

آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.»

   آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد! یزید بیمناک شد و براى آنکه مبادا انقلابى صورت پذیرد به مؤذن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام سجاد علیه‌السلام را به این نیرنگ ساکت کند! مؤذن برخاست و اذان را آغاز کرد، همین که گفت: الله‌اکبر، امام سجاد علیه‌السلام فرمود: چیزى بزرگ‌تر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام علیه‌السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به یکتائى خدا گواهى مى‏‌دهد. و هنگامى که گفت: اشهد ان محمدا رسول‌الله، امام علیه‌السلام به جانب یزید روى کرد و فرمود: این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو؟ اگر ادعا کنى که جد توست پس دروغ گفتى و کافر شدى، و اگر جد من است چرا خاندان او را کشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندى!؟ سپس مؤذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را گزارد.

در نقل دیگرى آمده است که چون مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول‌الله، امام سجاد علیه‌السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را به حق این محمد که لحظه‌ای درنگ کن، آنگاه روى به یزید کرد و گفت: اى یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویى جد من است، همه می‌دانند که دروغ می‌گوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم کشتى و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى!؟ این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: به خدا سوگند اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد!؟ آنگاه فرمود: اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز مى‌‏گویى: محمد رسول خداست!؟ و روى به قبله‏ مى‌‏ایستى!؟ واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراکنده شدند.


سیدالساجدین علیه‌السلام


   حضرت سیدالساجدین علیه‌السلام پس از گذراندن یک عمر پربرکت که در یکی از حساس‌ترین دوره‌های تاریخ اسلام واقع شد از ویژگی‌های مهمی در بین مردم برخوردار شده بود؛ چرا که فضایل و مکارم اخلاقی آن حضرت علیه‌السلام در هر مجلس و محفلی بیان می‌شد و در یک کلام امام علیه‌السلام در دل‌ها و عواطف مردم جا گرفته بود. این وضع بر امویان دشوار بود و آن‌ها را می‌رنجاند و از همه کس بیشتر ولید بن عبدالملک کینه امام را در دل داشت. او بار‌ها می‌گفت: «من تا وقتی که علی بن الحسین در دنیا باشد راحت نیستم». این بود که وقتی زمام سلطنت را به دست گرفت تصمیم گرفت امام را مسموم کند؛ لذا زهر کشنده‌ای برای کارگزارش در مدینه فرستاد و به او دستور داد تا این زهر را به امام بخوراند و آن نانجیب نیز دستور ولید را عملی کرد. زهر در بدن نازنین امام کارگر شد و بدین وسیله حضرت در سن ۵۷ سالگی در مدینه طیبه به شهادت رسید.

   پیکر پاک امام سجاد علیه‌السلام را در شهر مدینه تشییع کردند. در آن شهر از پیکر امام تشییع بی‌نظیری صورت گرفت؛ زیرا توده‌های مردم از مناطق مختلف بر جنازه حضرت حاضر شدند و همگی پریشان و گریان و دل شکسته جنازه مطهر حضرت علیه‌السلام را بر دوش می‌بردند. مردم در هاله‌ای از اشک با امام وداع می‌کردند بدن مطهر حضرت سجاد علیه‌السلام را به قبرستان بقیع بردند و در قبری که در کنار قبر عمویش امام حسن مجتبی علیه‌السلام آماده ساخته بودند به خاک سپردند.

منبع: جهان‌نیوز 


سلام بر حضرت امام حسین 

سلام بر حضرت امام سجاد فرزند حضرت امام حسین 

سلام بر فرزندان حضرت امام حسین 

سلام بر یاران حضرت امام حسین 

  • ۰
  • ۰

 ۱۰ نکته کلیدی از بیانات حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی 


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


رهبر معظم انقلاب امروز پنج‌شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷ در اجتماع عظیم و باشکوه بسیجیان در ورزشگاه یک‌صد هزار نفری آزادی سخنان بسیار مهمی در موضوعات مختلف از جمله عبور از تحریم‌ها و شکست توطئه‌های آمریکا بیان کردند.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


۱- آمریکایی‌ها با عربده‌کشی، بیان سخنان سخیف و تصوراتی واهی درصدد تصویرسازی کاملاً وارونه از قدرت خود و از اوضاع ایران هستند اما مجموعه عظیم جوانان میهن و ملت بزرگ ایران می‌دانند که باید با ناکام گذاشتن آخرین حربه باقیمانده دشمن یعنی تحریم، سیلی دیگری به آمریکا بزنند که ان‌شاءالله خواهند زد.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


۲- «عظمت ایران، اقتدار جمهوری اسلامی و شکست ناپذیری ملت ایران»  سه واقعیت انکارناپذیر درباره جمهوری اسلامی است. واقعیاتی که دشمنان آرزو می‌کنند ملت ایران آنها را نداند یا مورد غفلت قرار دهد تا درباره اوضاع کشور و توانایی‌های خود، دچار گمان غلط شود. 


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


۳- نجات ایران از سلطه ظالمانه انگلیس و امریکا  برای اثبات اقتدار جمهوری اسلامی کافی است. نجات کشور از شر حکومت استبدادی و سلطنتی موروثی، ایستادگی در مقابل همه توطئه های ۴۰ سال اخیر و افزایش اعتبار و احترام ایران در منطقه و جهان از دیگر نمودهای اقتدار جمهوری اسلامی است.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


 ۴- رئیس جمهور امریکا به برخی سران اروپا گفته است اگر تا دو سه ماه صبر کنید کار جمهوری اسلامی ایران تمام است. دل خوشی‌‌های رئیس جمهور بیچاره امریکا، نتیجه نشناختن انقلاب اسلامی و ملت ایران و روحیه ایمانی و انقلابی این ملت  است. این تحلیل غلط، موجب گمراهی آمریکایی‌ها در چهل سال گذشته شده است که باید خداوند را به دلیل این‌که دشمنان ملت ایران را از نادانان و ابله‌ها قرار داده است، شکرگزار بود.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


۵- جوانان عزیز بدانند که  نوک پیکان حرکت عظیم ملی هستند، آنها  باید راه را باز کنند. پیران مجرب هم اگر خسته و بی‌حال و از کار افتاده نباشند، می‌توانند جوانان را راهنمایی کنند اما موتور پیش‌برنده این قطار جوانان هستند. در سال‌های اخیر  جوانان در جهاد با تروریسم تکفیری پیشتاز بوده‌اند و امروز هم با احساس انگیزه و تکلیف و در جهادی فکری و عملی و با هدف گشودن گره‌های اقتصادی، پیشنهادهای پخته و کارگشا می‌دهند.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


۶- وضع تحریم‌ها به این معنا است که دشمن هیچ راه دیگری برای مقابله با نظام اسلامی به غیر از تحریم اقتصادی ندارد اما همین تحریم‌های اقتصادی نیز شکننده‌تر از اقتصاد ملی ما است.

   اقتصاد ملی کشور می‌تواند تحریم را شکست دهد و به حول و قوه الهی، تحریم‌ها را شکست خواهیم داد و شکست تحریم به معنای شکست امریکا است و امریکا باید با این شکست، یک سیلی دیگر از ملت ایران بخورد.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی


۷- برخی افراد نِق‌زن می‌گویند، از آمریکا بدگویی نشود تا با ایران دشمنی نکند در حالی‌که کینه آنها فقط از شعار مرگ بر آمریکای ملت ایران نیست، بلکه آنها با اصل اسلام و انقلاب اسلامی مخالفند زیرا از سربلند کردنِ یک قدرت اسلامی بزرگ و انقلابی در منطقه به شدت هراس دارند و بر همین اساس تلاش می‌کنند تا عناصر قدرت کشور را از بین ببرند.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


۸- استقرار و ثبات اجتماعی، امنیت و وحدت ملی، پایبندی به اصول و مبانی انقلاب ادامه حرکت پیشرفت رو به توسعه علمی، گسترش و تعمیق فرهنگ انقلابی و اسلامی، پیشرفت دفاعی و موشکی و حضور در منطقه، عناصر اقتدار جمهوری اسلامی است و دشمنان به دنبال ضربه زدن به این عناصر قدرت هستند.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


۹- با وجود قدرت سخت‌افزاری امریکایی‌ها، واقعیت آن است که آنها در موضع قدرت نیستند زیرا عامل اصلی و تعیین کننده قدرت در تقابل‌های جهانی، «قدرت نرم‌افزاری» به معنای منطق، استدلال و حرف نو است که آمریکا در این موارد به شدت ضعیف است و به دلیل فقدان منطق و استدلال، بر مبنای زورگویی سخن می‌گوید.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان


۱۰- ابزار رسانه مهم است و اگر دست دشمن باشد، ابزار خطرناکی است که می‌توان آن را به سلاح شیمیایی در جنگ‌های نظامی تشبیه کرد. دشمنان از رادیو، تلویزیون، اینترنت، شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی علیه افکار عمومی ملت ایران استفاده می‌کنند و مسئولان باید با ایفای جدی وظایف خود، مانع استفاده دشمن از ابزار رسانه علیه ملت ایران شود.


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در اجتماع بسیجیان

  • ۰
  • ۰

 نگران بردارت نباش _ دیده‌بانی در سال ۱۳۶۲ 


از فرمانده گردان ادوات، ناصر عبداللهی مرخصی گرفتم و نگفتم که برای ازدواج به روستایمان در نهاوند می‌روم. هنوز دو هفته دیگر تا پایان مرخصی‌ام  باقیمانده بود که یارولی سلگی راننده گردان ادوات از طرف ناصر عبداللهی دست‌خطی را به من داد که: «شیرمحمد، سریع خودت را به سرپل‌ذهاب برسان، عملیات نزدیک است.»


شهید ناصر عبداللهی

   فرمانده سروقامت شهید ناصر عبداللهی


   سه روز از ازدواجم می‌گذشت. ساک‌ام را که بستم، خانمم حیران ماند و با تعجب پرسید: «آقا شیرمحمد کجا؟»

گفتم: «باید برگردم.»

گفت: «مگر سه روز مرخصی گرفته بودی که به این زودی برمیگردی؟»

گفتم: «نه، می‌توانم تا دو هفته دیگر بمانم، ولی اگر بمانم از عملیات جا می‌مانم.»

   بنده خدا حرفی نزد، برادر بزرگ‌ترم حاج میرزامحمد همزمان با من در جبهه بود. راضی کردن مادرم سخت‌تر از راضی کردن همسرم بود. ولی او نیز راضی شد و راهی منطقه شدم.


🔷🔷🔷


به موقع رسیدیم. از سرپل‌ذهاب به منطقه‌ای به نام چنگوله در جنوب مهران و در مسیر جاده دهلران رفتیم. کنار دیدگاه اصلی که فرمانده تیپ انصارالحسین حاج حسین همدانی و مسئول واحد اطلاعات عملیات تیپ علی چیت‌سازیان مستقر بودند، دیدگاه زدیم. اسم این ارتفاع «گیره شیر» و مشرف به ارتفاعات عراق بود که گردان‌های پیاده به سمت آن حرکت می‌کردند. روی ارتفاع چند دیده‌بان از جمله محمد ترک و حمید حسام کنار فرمانده تیپ بودند و روی اهدافی که روی کالک درآورده بودند، کار می‌کردند.

   ساعت ۱۰ شب در یک شامگاه مهتابی در زمستان سال ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۵ آغاز شد و ما منتظر که بعد از درگیری گردان‌های پیاده با دشمن، روی اهداف مورد نظر آتش بریزیم. شب از نیمه گذشته بود که بی‌سیم‌ها روشن شد و همه چیز حاکی از دور زدن دشمن از پشت و تسخیر ارتفاعات داشت. البته در یکی دو جناح دشمن هنوز مقاومت می‌کرد که یکی از آن جناح‌ها، محل درگیری گردان حضرت اباالفضل -۱۵۲- به فرماندهی برادرم حاج میرزا بود. اتفاقاً اولین هدفی را که حاج حسین همدانی از من خواست روی آن آتش بریزم، یک موضع مینی‌کاتیوشای عراق بود که گردان ۱۵۲ را زمینگیر کرده بود. جدول مختصات این موضع را از قبل درآورده بودیم. با اولین گلوله خمپاره خاموشش کردیم و چند هدف دیگر را زدیم تا صبح شد.

   از آن جا من با مصطفی احمدی به ارتفاعات تصرف شده در سمت راست رفتیم و حمید حسام به ارتفاع پیزولی در سمت چپ. 

   نقطه مشترک من و مصطفی احمدی این بود که هر کدام یک برادر در گردان پیاده داشتیم. هر دو نگران که آیا آنها زنده‌اند یا نه؟


حاج میرزامحمد سلگی و هم‌رزمانش

حاج میرزامحمد سلگی نفر دوم از راست

شیرمحمد سلگی نفر دوم از چپ


   از صبح روز اول عملیات پاتک‌های زرهی دشمن برای بازپس گیری ارتفاع شروع شد. تانک‌ها با عقبه‌ای که از سمت جاده آسفالت شهرهای بدره داشتند تا روبرویمان می‌آمدند و آرایش می‌گرفتند و زیر آتش آنها نیروهای پیاده دشمن به طرف ما حرکت می‌کردند. همان روز نخست پنج دستگاه تانک را در محور راست زدیم و تا اینکه خبر رسید برادم حاج میرزا، در آخرین لحظات مقابله با پاتک تیر خورده و به شدّت مجروح شده است، نگران شدم. مصطفی احمدی روحیه داد که برادر من مثل برادر تو آن جلو درگیر است ناراحت نباش. و عجیب بود که پیکر یک شهید جلوی ما افتاده بود و گاهی با دوربین به او نگاه می‌کردیم و من بی‌خبر از این‌که این شهید، برادرِ مصطفی احمدی است. وقتی پیکر شهید را پس از دفع پاتک عقب آوردند، مصطفی به او خیره ماند ولی روحیه مصطفی همچنان بالا بود و به من که برادرم مجروح بود گفت: «خدا را شکر کن که حاج میرزا زنده است و می‌تواند در خدمت رزمندگان اسلام باشد.»


🔷🔷🔷


تا بیست و پنج روز در منطقه عملیاتی بودم که به ناصر عبداللهی گفتم: «آقا ناصر، خدا شاهد است اسم خانمم را فراموش کرده‌ام.»

با تعجب پرسید: «تو کی زن گرفتی!؟»

گفتم: «همان سه روزی که به مرخصی رفتم.»

   وقتی به روستا رسیدیم، شایعه شده بود که حاج میرزا مجروح شده و شیرمحمد شهید. مادرم و همسرم که مرا دیدند تا لحظاتی زبانشان بند آمد. همین شایعه شهادت برای مصطفی احمدی هم در روستایشان مطرح شده بود و با این‌که او برادرش به شهادت رسیده بود و مثل من متأهل بود، زودتر از من به جبهه برگشت و هنوز طنین صدای مصطفی در گوشم مانده است که می‌گفت: «شیرمحمد نگران برادرت نباش»...


شهید مصطفی احمدی

شهید مصطفی احمدی


شناسنامه خاطره

راوی: شیر محمد سلگی، دیده‌بان سپاهی گردان ادوات و توپخانه لشگر انصارالحسین علیه‌السلام 

مکان و زمان وقوع خاطره: استان ایلام، جبهه چنگوله، عملیات والفجر ۵، ۱۳۶۲/۱۱/۲۷

مکان و زمان بیان خاطره: نهاوند، ۱۳۹۳/۰۵/۰۷


کتاب--------------------

       بچه‌های مَمّدگِره

  • ۰
  • ۰

 عملیات ثامن‌الائمه علیه‌السلام 


حضرت امام خمینی سلام‌الله‌علیه


«حصر آبادان باید شکسته شود»


عملیات ثامن‌الائمه علیه‌السلام

عملیات ثامن‌الائمه علیه‌السلام 

با رمز نصر من‌الله‌ و فتح‌ قریب

منطقه شمال آبادان و شرق کارون

زمان عملیات از ۱۳۶۰/۰۷/۰۵ تا ۱۳۶۰/۰۷/۰۶


هدف عملیات انهدام نیروهای دشمن در شرق ‌کارون و تصرف و تأمین این منطقه و خارج کردن شهر آبادان از محاصره قواى دشمن


برای مطالعه بیشتر 👇


http://defamoghaddas.ir/fa/fight/%D8%AB%D8%A7%D9%85%D9%86-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%A6%D9%85%D9%87-%D8%B9

  • ۰
  • ۰


 سرکار بودم _ دیده‌بانی در سال ۱۳۶۲ 

 

مصطفی احمدی برای‌مان تعریف می‌کرد که «تازه‌کار بودم و اگر یک دیده‌بان در شروع کارش در یک جبهه پیچیده‌ای مثل کوهستان‌های پر از برف شمال‌غرب دیده‌بانی می‌کرد، نمره‌اش ۲۰ بود. در جبهه‌ای که تابستان‌اش بدون استفاده از اورکت می‌لرزیدیم. به سرمای زمستان خورده بودیم و سنگرها تا سر زیر برف پنهان می‌شدند و ما مثل اسکیموها برف‌ها را کنار می‌زدیم تا زیر برف و یخ نمی‌ریم، و به جای این‌که با دشمن بجنگیم با سرما و بوران دست و پنجه نرم می‌کردیم.»


شهید مصطفی احمدی

شهید مصطفی احمدی


   یک روز با خودم گفتم: اگر روی مواضع عراقی‌ها کار کنم، هم خودم گرم می‌شوم و هم قبضه‌چی‌ها، برف‌های دیدگاه را کنار زدم. عدسی یخ‌زده دوربین را با آستین‌ام پاک کردم و با بی‌سیم به قبضه‌چی‌ها که پایین ارتفاع بودند، گفتم: «گلوله می‌خواهم» 

   ناقلاها نگفتند که زیر پتو هستند، گفتند: «ما آماده‌ایم»

   یکی از ثبتی‌ها را دادم و غافل از این‌که آنها از زیر پتو الله‌اکبر می‌گویند، با شوق و شعف گفتم: «جانم فدای رهبر» و منتظر شدم تا گلوله خمپاره را ببینم، خبری نبود. با خودم گفتم: من تازه‌کارم و اشکال از من است که گلوله را ندیده‌ام و از طرفی کسر شاْن دیده‌بان بود که بگوید گلوله را پیدا نمی‌کنم. لذا در جوابشان گفتم: «دست‌تان درد نکند، خوب بود ولی این را که فرستادید دویست تا[متر] کم کنید یکی دیگر بفرستید.»

   قبضه‌چی‌ها گفتند: «آماده است»

   گفتم: «بفرستید» و باز همان الله‌اکبر و جانم فدای رهبر گفتن و باز گلوله را ندیدن. خلاصه این کار را بیست دقیقه به همین روش ادامه دادیم. آنها از زیر پتو الله‌اکبر می‌گفتند و منِ خوش‌خیال به دنبال گلوله‌ای نفرستاده می‌گشتم تا آخرش دیدم خیلی بد شد که من از این همه گلوله هیچ‌کدام را ندیدم لذا ماموریت تمام دادم. 

   مدتی بعد که گذرم به قبضه‌چی‌ها افتاد، گفتم: «دست‌تان درد نکند، عجب گلوله‌هایی فرستادید، کیف کردم.»

   قبضه‌چی‌ها گفتند: «صدات را در نیار که بدجوری سرکارِ بودی»


شناسنامه خاطره 

راوی: مهدی مرادیان به نقل از شهید مصطفی احمدی، دیده‌بان گردان ادوات و توپخانه تیپ ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام

مکان و زمان وقوع خاطره: استان اربیل عراق منطقه عملیاتی حاج‌عمران، دی ماه ۱۳۶۲

مکان و زمان بیان خاطره: همدان، ستاد کنگره شهدا، بهار


کتاب----------------------

        بچه‌های مَمّدگِره

  • ۰
  • ۰


 اغوای شیطان _ دیده‌بانی در سال ۱۳۶۲ 


محمدظاهر عباسی خیلی جدی و با انضباط بود. هیچ‌کس با او شوخی نمی‌کرد و اصلاً جرات شوخی با وی را هیچ‌کس نداشت. 

   سال ۱۳۶۲ معاون گردان ادوات بود و به همه چیز و هر کس حساس و دائماً برای تامین امکانات مورد نیاز قبضه‌چی‌ها و دیده‌بان‌ها می‌رفت و می‌آمد. 

   ما بالای قله بلند «کدو» مستقر بودیم که یک قبضه مینی‌کاتیوشا ۱۰۷ آورد. تا آن موقع ما با خمپاره ۶۰ کار می‌کردیم و هیبت و جلوه مینی‌کاتیوشا به آدم انرژی و غرور می‌داد و کار با آن لذت‌بخش بود.

   اوایل مهرماه بود که برای اولین بار با مینی‌کاتیوشا یک آبکش به درخواست دیده‌بان شلیک کردیم. ما در سنگر تطبیق آتش بودیم و محمدظاهر عباسی براندازمان می‌کرد. قبضه‌چی‌ها باد به غب‌غب انداختند که عجب آتشی ریختیم. دیده‌بان هم پشت بی‌سیم اظهار رضایت کرد. آن روز محمدظاهر لبخندزنان گفت: «برای شادی نفس اماره شلیک ممنوع»

   این جمله اخلاقی فرمانده در آن غوغای شور و شادی و غرور، به همه از جمله من تلنگری زد که باید در همه کار مواظب اغواگری شیطان درون باشم.


شناسنامه خاطره 

راوی: محمود رجبی، معاون گردان ادوات تیپ ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام

مکان و زمان وقوع خاطره: استان اربیل عراق، منطقه عملیاتی والفجر ۲، مهر ۱۳۶۲ 

مکان و زمان بیان خاطره: همدان، باغ موزه دفاع مقدس، ۱۳۸۴/۰۵/۰۲


کتاب---------------------

        بچه‌های مَمّدگِره


شهید محمدظاهر عباسی

شهید محمدظاهر عباسی - نفر دوم از راست

  • ۰
  • ۰

 چون گل معطریم، مهتاب و مین و من  


نوحه شب چهارم محرم ۱۳۹۷ با مداحی حاج محمود کریمی و شعر از جناب آقای مرتضی امیری اسفندقه با الهام از کتاب «وقتی مهتاب گم شد» به یاد شهیدان علی چیت‌سازیان و علی خوش‌لفظ 

 

چون گل معطریم، مهتاب و مین و من

نشکفته پرپریم، مهتاب و مین و من


شرح جنون ما مقدور عقل نیست

یک چیز دیگریم، مهتاب و مین و من


سر تا به پا دل‌ایم در بارگاه عشق

باغ صنوبریم، مهتاب و مین و من


شمع‌ایم و روشن است تکلیف راه ما

راز منوّریم، مهتاب و مین و من


میدان عاشقی، تسلیم ترس نیست

از مرگ می‌بریم، مهتاب و مین و من


بیگانه نیستیم، با خلق و خوی هم

با هم برادریم، مهتاب و مین و من


تکثیر می‌شویم در انفجار نور

آیینه پروریم، مهتاب و مین و من


چون باد رد شدیم از سیم خاردار

آن سوی معبریم، مهتاب و مین و من


بر گرد بام دوست پرواز می‌کنیم

عین کبوتریم، مهتاب و مین و من


بال فرشتگان بر شانه‌های ماست

از آسمان سریم، مهتاب و مین و من


مهتاب و مین و من بی‌بال می‌پریم

بی‌بال می‌پریم، مهتاب و مین و من


در جذبه‌ی کلام، یک جمله والسلام

مجذوب رهبریم، مهتاب و مین و من


---


سوز بده بر سخن‌ام بر دل سوخته‌ی خواهرم

تا که بگویم سخن از تن صد چاک علی‌اکبر 

ناله زنم یاد کنم ز لب خشک علی اصغرت

گوهر اشک‌ام شده ایثار تو گریه کنم یاد علمدار تو


 ای حسین 







  • ۰
  • ۰


مقتل‌خوانی منقلب کننده شهید محراب آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم 





️و جلس علی صدره و قبض علی شبیته المقدسة و ضربه بالسیف اثنی عشر ضربة و احتز رأسه المقدس 


وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ


آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم پس از ۱۱۱ روز بازگشت به عراق در هفتم شهریور ۱۳۸۲ پس از پایان نماز جمعه در انفجار مهیبی خارج از حرم حضرت علی علیه‌السلام در نجف اشرف به شهادت رسید. در این انفجار ۸۵ نفر از نمازگزاران به شهادت رسیدند.

  • ۰
  • ۰

روضه حضرت عباس علیه‌السّلام 

ماجرای شهادت حضرت اباالفضل‌العبّاس علیه‌السلام به روایت حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در نماز جمعه تهران در تاریخ ۲۶ فروردین ۷۹ 

وفادارى حضرت اباالفضل العباس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه‌ى وارد شدن در شریعه‌ى فرات و ننوشیدن آب است. البته نقل معروفى در همه‌ى دهان‌ها است که امام حسین علیه‌السلام حضرت اباالفضل را براى آوردن آب فرستاد. اما آنچه که من در نقل‌های معتبر - مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابن‌طاووس - دیدم، اندکى با این نقل تفاوت دارد. که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر مى‌کند. در این کتاب‌های معتبر این‌طور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آن‌قدر بر این بچه‌ها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعه‌ى فرات - شعبه‌اى از نهر فرات که در منطقه بود - رفتند، بلکه بتوانند آبى بیاورند.
   این دو برادر شجاع و قوى‌پنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نام‌آوران بى‌نظیر است. دیگرى هم برادر جوان سى‌وچند ساله‌اش اباالفضل‌العبّاس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناخته‌اند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مى‌شکافند. براى این‌که خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس مى‌کند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است که اباالفضل به آب نزدیک‌تر شده و خودش را به لب آب مى‌رساند. آن‌طور که نقل مى‌کنند، او مشک آب را پر مى‌کند که براى خیمه‌ها ببرد. در این‌جا هر انسانى به خود حق مى‌دهد که یک مشت آب هم به لب‌های تشنه‌ى خودش برساند؛ اما او در این‌جا وفادارى خویش را نشان داد.
   اباالفضل‌العبّاس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لب‌های تشنه‌ى امام حسین، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریه‌ى عطش‌ناک على‌اصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مى‌دهد و امام حسین علیه‌السلام ناگهان صداى برادر را مى‌شنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک».



  • ۰
  • ۰


 بصیرت حضرت اباالفضل‌العبّاس علیه‌السلام 


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی: «بصیرت اباالفضل‌العبّاس کجاست؟ در روز تاسوعا، به او پیشنهاد تسلیم و امان‌نامه کردند و گفتند ما تو را امان می‌دهیم؛ چنان برخورد جوانمردانه‌ای کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم؟ وای بر شما! اف بر شما و امان‌نامه شما.»

 ۷۹/۱/۲۶

بصیرت ابالفضل‌العبّاس علیه‌السلام