شب اول محرم _ دیدهبانی در سال ۱۳۶۴
مدتی بود که گردانهای توپخانه و ادوات از هم تفکیک شده و شهید محمدظاهر عباسی فرمانده گردان ادوات و شهید ناصر عبداللهی فرمانده گردان توپخانه شدند.
شهیدان ناصر عبداللهی و محمدظاهر عباسی
نفرات چهارم و هفتم
دیدهبانهای ادوات خسته بودند، به ناچار عباسی از عبداللهی خواسته بود که دیدهبانهای توپخانه را جایگزین آنان کند. من، جواد سیفی و نقی کریمی از توپخانه برای استقرار در دیدگاه به ارتفاعات مشرف به سد دربندیخان عراق رفتیم. عصر جمعه بود که رسیدیم و دیدیم یکی از دیدهبانهای شهید ادوات -مصطفی پاکنیا- را داخل یک فرقون گذاشتهاند در حالیکه چهاردست و پایش شل و آویزان بود، او را به عقب میآوردند. پشتِ سر کسی که فرقون را حمل میکرد دیدهبانی ژولیده و خاک خورده بود که در حادثه شهادت مصطفی، مجروح شده بود. تلوتلو میخورد و میآمد. به قدری گرد و غبار چهرهاش را عوض کرده بود که تا نزدیک نشدیم نفهمیدیم که او حسین توکلی است.
شهید مصطفی پاکنیا
حسین یک سر و گردن از بقیه بچهها بالاتر بود. این بچه آرام و قرار نداشت. ما اگر داخل چادر یا سنگر میخوابیدیم، او عکس ما عمل میکرد. صبح که بیدار میشدیم، میدیدم که بیرون زده و داخل یک چاله روی خاک، بدون پتو خوابیده است. در شرایط رفاه و راحتی نیز خودش را به سختی عادت میداد. اینجا هم وقتی مجروح شد، خیلی زود برگشت.
من مسئول دیدگاه ارتفاع «شاخ سورمر» بودم و یک هفته به اول ماه محرم مانده بود که حسین رسید. میدانستم که سرش برای کارهای غیر عادی درد میکند، گفتم: «حسین پیشنهادی دارم.»
گفت: «بفرما بگو»
گفتم: «بیا تا یک هفته، یعنی تا شب اول محرم، همه سهمیههای خمپارهها را جمع کنیم و یکجا همه را شب اول محرم مصرف کنیم.»
حسین گفت: «خیلی خوب است، چقدر سهمیه داریم!؟»
گفتم: «روزی ده گلوله ۸۱ میلیمتری و شش گلوله ۱۲۰»
به دو دیدگاه تقسیم شدیم؛ من از «شاخ سورمر» چند موضع را شناسایی کردم و حسین از دیدگاه «کیمره»
یکی دو روز به موعد مقرر مانده بود که محمدظاهر عباسی ما را صدا کرد و با اعتراض گفت: «چرا آتش نمیریزید!؟ چرا سهمیهتان را نمیزنید!؟». موضوع را برایش گفتیم، او نیز مثل حسین توکلی از کارهای هیجانی و پر مخاطره خوشش میآمد و من برق شادی را در چشمانش دیدم. از پیشنهاد استقبال کرد و گفت: «من هم به هر قبضه [۸۱ و ۱۲۰ میلیمتری] ده تا سهمیه گلوله اضافه میدهم.»
شب اول ماه محرم درست مثل شبهای عملیات شد. محمدظاهر عباسی همه قبضهها و دیدهبانها را به گوش کرد. رأس ساعت ۱۰ رمز عملیات را گفت: «یا اباعبدالله الحسین، یا اباعبدالله الحسین»
تا ظرف چند دقیقه سهمیه یک هفته را یک جا روی عراقیها ریختیم. اینگونه آتش ناگهانی و پرحجم و محکم، یک آتش تهیه بود که همیشه قبل عملیات ریخته میشد. عراقیها به توهّم عملیات بزرگ و زمینی، تمام سطح دریاچه دربندیخان را با منور روشن کردند و برای دقایقی خواب از چشمان دشمن پرید.
شناسنامه خاطره
راوی: مهدی مرادیان، مسئول تیم دیدهبانی گردان توپخانه لشگر انصار الحسین علیهالسلام
مکان و زمان وقوع خاطره: استان سلیمانیه عراق، منطقه عمومی دربندیخان، پاییز ۱۳۶۴
مکان و زمان بیان خاطره: همدان، ستاد کنگره شهدا، ۱۳۹۴/۰۴/۰۱
کتاب--------------------
بچههای مَمّدگِره
مهدی مرادیان، حسین توکلی و محمدجواد سیفی
دیدهبانهای توپخانه لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام