اغوای شیطان _ دیدهبانی در سال ۱۳۶۲
محمدظاهر عباسی خیلی جدی و با انضباط بود. هیچکس با او شوخی نمیکرد و اصلاً جرات شوخی با وی را هیچکس نداشت.
سال ۱۳۶۲ معاون گردان ادوات بود و به همه چیز و هر کس حساس و دائماً برای تامین امکانات مورد نیاز قبضهچیها و دیدهبانها میرفت و میآمد.
ما بالای قله بلند «کدو» مستقر بودیم که یک قبضه مینیکاتیوشا ۱۰۷ آورد. تا آن موقع ما با خمپاره ۶۰ کار میکردیم و هیبت و جلوه مینیکاتیوشا به آدم انرژی و غرور میداد و کار با آن لذتبخش بود.
اوایل مهرماه بود که برای اولین بار با مینیکاتیوشا یک آبکش به درخواست دیدهبان شلیک کردیم. ما در سنگر تطبیق آتش بودیم و محمدظاهر عباسی براندازمان میکرد. قبضهچیها باد به غبغب انداختند که عجب آتشی ریختیم. دیدهبان هم پشت بیسیم اظهار رضایت کرد. آن روز محمدظاهر لبخندزنان گفت: «برای شادی نفس اماره شلیک ممنوع»
این جمله اخلاقی فرمانده در آن غوغای شور و شادی و غرور، به همه از جمله من تلنگری زد که باید در همه کار مواظب اغواگری شیطان درون باشم.
شناسنامه خاطره
راوی: محمود رجبی، معاون گردان ادوات تیپ ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
مکان و زمان وقوع خاطره: استان اربیل عراق، منطقه عملیاتی والفجر ۲، مهر ۱۳۶۲
مکان و زمان بیان خاطره: همدان، باغ موزه دفاع مقدس، ۱۳۸۴/۰۵/۰۲
کتاب---------------------
بچههای مَمّدگِره
شهید محمدظاهر عباسی - نفر دوم از راست