بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

۱۶ مطلب با موضوع «وقتی مهتاب گم شد» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

وقتی مهتاب گم شد _ شکار غازها


علی‌آقا سر سفره پرسید: خوش‌لفظ، این غازها جگر نداشتند؟


گفتم: اگر جگر داشتند که شکار تو نمی‌شدند. 


-----------------------------------------

وقتی مهتاب گم شد، صفحه ۴۷۶

شهیدان علی چیت‌سازیان و علی خوش‌لفظ

به یاد شهیدان علی چیت‌سازیان و علی خوش‌لفظ صلوات 

  • ۰
  • ۰

دست‌خط شهید علی خوش‌لفظ در آغاز کتاب وقتی مهتاب گم شد 


بسم رب الشهداء

دوستان از من خواستند، خاطرات خود را از دفاع مقدس بگویم، راضی نمی‌شدم می‌دانستم که خاطره، روایت شخصی با محوریت «من» است و حال آنکه اصلی‌ترین درس دفاع مقدس عبور از «منیّت» و رسیدن به قلّه بی‌ادعایی بود. همزیستی با شهدا آموخت که «من» را هنگام عبور از «معبر» نفس، رها کنیم و به «ما» بیاندیشیم. «مایی» که پاره‌های تن هم بودیم و در هر آوردگاه رزم، تکه‌ای از این «ما» آسمانی می‌شد.

امروز آنچه پیش روی شهادت، از عمق جانم بر آمد، و با قلم برادر و همرزمم جناب حاج حمید حسام به نگارش در آمده از جنس صداقتی است که در جای جای جبهه‌ها موج می‌زد و قطره‌ای است از اقیانوس، ناگفته بچه‌هایی که به دریا رسیدند.

خدا می‌داند که در بیان خاطرات، هدفی جز انعکاس عظمتٍ رزمندگان و حماسه و مظلومیّت شهیدان نداشته‌ام. امید آن که این اثر آیندگان را «تذکرة‌الشهدا» باشد و برای من سرمایه شفاعت اصحاب مهر و صفا.


               ۵ آذر ۱۳۹۲

               مصادف با سالروز شهادت علی چیت‌سازیان 

               جمشید(علی) خوش‌لفظ


دست‌خط شهید علی خوش‌لفظ

  • ۰
  • ۰

وقتی مهتاب گم شد 


تقریظ حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی برای «کتاب وقتی مهتاب گم شد»


بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

بچّه‌های همدان؛ بچّه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادّعا؛ یاران حسین (علیه‌السّلام)؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور .. و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّتها و عزمهای راسخ؛ بصیرتها و دیدهای ماورائی .. اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه‌ی این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذّت میکند و آتش شوق را در آن سرکش‌تر میسازد.

راوی، خود یک شهید زنده است. تنِ بشدّت آزرده‌ی او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله ربّ العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه‌دیدگان است. بر او و بر همه‌ی آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ ان‌شاء‌الله. ۹۵/۱۰/۱۸

درباره‌ی نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کم است؛ لطف این نگارش بیش از اینها است. مقدّمه‌ی کتاب یک غزل به تمام معنی است. ۹۵/۱۰/۱۸

تقریظ وقتی مهتاب گم شد

  • ۰
  • ۰

معرفی کتاب وقتی مهتاب گم شد


حقیقتی از جنس حماسه


وقتی مهتاب گم شد قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش‌لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش‌لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش‌لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند. علی پانزده ساله در عنفوان جوانی با اصرار فراوان خود به جبهه اعزام می‌شود و آنجاست که در می‌یابد شهادت ارمغانی است که با ترک خود بدست می‌آید، اما گویی قرار است علی خوش لفظ با تنی مجروح و خسته زنده بماند، تا سال‌ها بعد ماجرای وصل حدود هشتصد دوست و برادرش را برای ما روایت کند.


کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را می‌توان در همان سه شرطی که راوی قبل از انتشار کتاب برای نویسنده گذاشت خلاصه کرد، جایی در مقدمه که نویسنده در وصف علی خوش‌لفظ می‌نویسد: «در قید و بند لفظ و تکلف گفتار و آرایه‌های کلامی نیست و به شدت دور از بزرگ‌نمایی و ریب و ریا و صادق در روایت و دقیق در نقل حوادث. لذا با صاحب این قلم، چند شرط را برای بازنویسی و نگارش خاطراتش گذاشته است. اول اینکه قول بدهم اگر برای خدا نیست ننویسم. دوم اینکه برای تائید مطالب، به ویژه فراز و نشیب‌ها در عملیات‌ها یا چند و چون گشت و شناسایی‌ها مطالب را از چند همرزم دیگر بپرسم و اگر تایید کردند، بنویسم. و سوم اینکه به روایت او چیزی نیفزایم که شائبه‌ی تخیل پیدا نکند.»


انقلابی درونی

وقتی مهتاب گم شد قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش‌لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش‌لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند. کتاب به خوبی نشان می‌دهد که جوانان و نوجوانان یک شهر چگونه به واسطه‌ی انقلاب تغییر مسیر دادند و این تحول نه امری فردی و محدود، که انقلابی همه‌گیر بود، تا آنجا که حتی خلاف‌کاران و بزهکاران شهر را شامل شد. کتاب به خوبی نشان می‌دهد که در وهله‌ی اول این انقلاب بود که باعث شد خوش‌لفظ و خوش لفظ‌ها بیدار شوند و روی به سوی هدفی والاتر و بالاتر از این زندگی مادی داشته باشند. وقتی مهتاب گم شد در حقیقت داستان همین انقلاب درونی است. علی پانزده ساله در عنفوان جوانی با اصرار فراوان خود به جبهه اعزام می‌شود و آنجاست که در می‌یابد شهادت ارمغانی است که با ترک خود بدست می‌آید، اما گویی قرار است علی خوش‌لفظ با تنی مجروح و خسته زنده بماند، تا سال‌ها بعد ماجرای وصل حدود هشتصد دوست و برادرش را برای ما روایت کند.


صدق در کلام و روایت

از جذاب‌ترین ویژگی‌های کتاب، رعایت صداقت در تمام لحظات و اتفاقات است. به طور کلی نه راوی و نه نویسنده‌ی کتاب هیچ ابایی از گفتن حقیقت ندارند. حقیقتی که با زبانی مردانه و از زاویه‌ی دید یک جوان مبارز و شجاع بیان می‌شود و ممکن است حتی در مواردی تلخ باشد و به مذاق خواننده خوش نیاید، اما در نهایت خواننده مطمئن است که کتاب به تخیل و اغراق گرفتار نشده است. روایتی که هرچه به انتهای کتاب نزدیک می‌شویم، شورانگیز‌تر و حماسی‌تر می‌شود اما همچنان، واقعی و صادق است.


نمی‌دانم چرا، شاید اثر موج انفجار بود شاید هم تاثیر از دست دادن این همه عزیز و رفیق، که گوشی را از دست سالار آبنوش گرفتم و به فرمانده لشکر گفتم: «کسی نمانده، ما تنها هستیم.» فرمانده گفت: «اگر ترسیدی...» پاک قاتی کردم و جواب تندی به فرمانده لشگر دادم... م. دوباره داخل کانال رفتم و طول آن را طی کردم. دیگر نمی‌خواستم لحظه‌ای درنگ کنم و چشمم به پیکر غرق به خون بچه‌ها بیفتد... د. از بالای دژ آخرین نگاه را به انبوه جنازه‌ها انداختم و نگاهم روی نخلستان‌های چپ و راست دژ ماند. همان نخلستانی که قبل از آمدن با کاکل‌ نخل‌هایش به ما می‌خندید، اما حالا تماما بی‌سر شده بود و تا کمر سوخته... . وقتی به ابوشانک رسدیم حال حضرت زینب برایم تداعی شد. اگر در مرحله‌ی اول عملیات ۱۲۰ نفر رفتیم و ۴۵ نفر برگشتیم، این بار از ۱۲۰ نفر فقط ۹ نفر مانده بودیم. آن قدر دلم تنگ شده بود که حتی گریه هم نمی‌کردم. بغضی گلوگیر راه نفسم را بسته بود. تصویر حنابندان بچه‌ها در شب عزیمت، یکی یکی مقابل چشمم آمد. تک تک آن‌ها پاره‌های تن من بودند که پیکر‌های‌شان  در خط مانده بود. یاد سهرابی و بهادر بیگی که افتادم سر به نخلستان گذاشتم و تنها میان نخل‌ها بلند بلند گریستم.


دایره‌المعارف خواندنی

 حمید حسام، نویسنده‌ی کتاب  که خود از ایثارگران و رزمندگان استان همدان است، به زیبایی توانسته خاطرات و لحظه‌های ناب زندگی پرفراز و نشیب علی خوش‌لفظ را با قلمی شیوا و روان و در عین حال با صداقت به نگارش درآورد. خاطراتی که در دل جنگ اتفاق می‌افتد اما سرشار از احساس است. احساس جوانی که برادرانش را از دست می‌دهد اما همچنان خود را مکلف به انجام وظیفه‌ی دفاع از کشور و انقلاب می‌داند و در این راه هرچه پیش می‌رود بیشتر به انقطاع از خود و دنیای مادی می‌رسد. به واقع می‌توان گفت وقتی مهتاب گم شد به دلیل روایات ناب و خالصانه‌ی علی خوش‌لفظ و همچنین قلم زیبای حمید حسام به یک دایره‌المعارف خواندنی از سیره‌ی شهدای گمنام و کم نام و نشان هشت سال دفاع مقدس است.


http://farsi.khamenei.ir/book-content?id=35639

وقتی مهتاب گم شد  

  • ۰
  • ۰

حماسه جاده فاو-ام‌القصر 

حماسه جاده فاو-ام‌القصر

از چپ: شهید علی چیت‌سازیان، احمد متین‌خواه، عباسی مجتهدی، شهید ناصر ضیغمی و دریکوند(فیلمبردار)


خط مقدم جاده فاو - ام‌القصر، منطقه عملیاتی والفجر ۸، ۲۶ بهمن تا ۱۵ اسفند سال ۱۳۶۴

📷 امیر روشنایی

  • ۰
  • ۰

یادواره شهید علی خوش‌لفظ 


یادواره شهید علی خوش‌لفظ به همت حجت‌الاسلام والمسلمین ملکی -رزمنده واحد اطلاعات و عملیات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام- معاونت تهذیب و تربیت حوزه‌های علمیه قم و از همرزمان شهید در مدرسه علمیه معصومیه قم در تاریخ ۱۰ام اسفند ۱۳۹۶ مصادف با شب سالروز رحلت حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها مادر حضرت ابالفضل علیه‌السلام برگزار گردید.

یادواره شهید علی خوش‌لفظ