بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

۳۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

پیام نوروزی حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۷


بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم 


یا مقلّب القلوب و الابصار، یا مدبّر اللّیل و النّهار، یا محوّل الحول و الاحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.

اللّهُمَّ اهدِنا هُدَی المُهتَدین وَارزُقنَا اجتِهادَ المُجتَهِدین.


تبریک عرض می‌کنم به همه‌ی هم‌میهنان عزیز در هر نقطه‌ی کشور و هر نقطه‌ی جهان، و همین‌طور به همه‌ی ملّت‌هایی که نوروز را گرامی می‌دارند. بخصوص تبریک عرض می‌کنم به خانواده‌ی معزّز شهیدان و جانبازان عزیز و خانواده‌هایشان، و بخصوص تبریک می‌گویم به جوانان و نوجوانان کشور که امیدآفرینند و پیشرانِ حرکت ملّی کشورند. امیدوارم نوروزی شاد و شیرین داشته باشند و سالی پُرخیر و برکت. 


امسال فصل بهارِ طبیعت با فصل بهار معنویّت هم‌زمان است؛ یعنی فروردین و اردیبهشت و خرداد، با رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان. امیدواریم که ان‌شاءاللّه رشد طبیعی و رشد معنوی، هر دو را امسال برای کشورمان و ملّت‌مان داشته باشیم. این امید در دل جوانه می‌زند که ان‌شاءاللّه رویش‌های معنوی در کنار رویش‌های مادّی، ذخیره‌ای برای این ملّت و این کشور و آینده باشد. سلام عرض می‌کنیم به محضر حضرت بقیّةاللّه (ارواحنا فداه) و یاد می‌کنیم و درود می‌فرستیم به روح مطهّر امام بزرگوارمان.



یک جمله در باب سال ۹۶ و یک جمله هم در باب سال ۹۷ عرض می‌کنیم: سال ۹۶ مثل همه‌ی سال‌ها مجموعه‌ای بود از فراز و نشیب‌ها و شیرینی‌ها و تلخی‌ها، مثل همه‌ی دوران‌های زندگی؛ شیرینیِ سال ۹۶ بُروز عظمت و اقتدار ملّت و حضور ملّی بود از اوّل سال تا آخر سال. اوایل سال، حضور بسیار عظیم و خیره‌کننده‌ی مردم در انتخابات ریاست جمهوری و شوراها بود؛ بیش از چهل میلیون از جمعیّت کشور در انتخابات شرکت کردند و این حضورِ بسیار پُرمعنا و خوبی بود. بعد هم در راه‌پیمایی روز قدس در ماه مبارک رمضان و در پایان سال هم، راه‌پیمایی نهم دی و برتر از همه راه‌پیماییِ تماشایی بیست‌ودوم بهمنِ امسال. البتّه در نهم دی بر اثر اغتشاش‌هایی که به وجود آمد ــ و من اشاره می‌کنم ــ مردم چند روز پی‌درپی در شهرهای مختلف کشور راه‌پیمایی‌های خودجوش داشتند که همه‌ی اینها نشان‌دهنده‌ی حضور ملّت بزرگ ایران و ملّت بصیر و چالاک و آماده به‌کار ایران در همه‌ی میدان‌هایی که حضور او لازم است بود.


یک نقطه‌ی مهم و شیرینِ دیگر در سال گذشته این بود که جمهوری اسلامی توانست تهدیدهای منطقه‌ای که هدف آن تهدیدها ــ لااقل یکی از اهداف آن تهدیدها ــ ضربه‌ به جمهوری اسلامی بود، را تبدیل کند به فرصت. نه فقط تهدیدها آسیبی به کشور نرساند بلکه تبدیل شد به فرصت؛ و کسانی که آگاه از مسائل بین‌المللی هستند، این معنا را بدرستی درک می‌کنند. 


یک نقطه‌ی مثبت دیگر تلاش‌هایی بود که در جهت زنده ‌کردن و به ‌کار بستن شعار سال ــ یعنی تولید ملّی و اشتغال در ذیل عنوان اقتصاد مقاومتی ــ انجام گرفت. کارهای خوبی برای مسئله‌ی اشتغال و تولید ملّی شد، البتّه کارهای زیاد دیگری باقی مانده است که باید بشود. و این شعار تا حدودی عملی شد در کشور، لکن به طور کامل بایستی کار ادامه پیدا کند تا ان‌شاءاللّه این شعار عملی بشود.


تلخی‌هایی هم در سال ۹۶ داشتیم؛ حوادث زلزله، سیل، هواپیما، کشتی، که برخی از عزیزان ما جان باختند در این حوادث و حوادث تلخی بود برای ما. علاوه بر اینها خشکسالی در برخی از مناطق کشور بود که همچنان ادامه دارد و امیدواریم فضل الهی در بهار آن را جبران کند. و برخی از مشکلات معیشتیِ قشرها از گذشته همچنان ادامه پیدا کرد که بایستی تلاش بشود و همه تلاش کنند و من یک اشاره‌ای خواهم کرد که ان‌شاءاللّه این مشکلات برطرف بشود. البتّه در ماه‌های آخر سال، طبق برنامه‌ریزی دشمنانِ ملّت ایران اغتشاش‌هایی هم در کشور صورت گرفت؛ ملّت ایران خودش وارد میدان شد و حتّی آن کسانی که می‌خواستند اغتشاش‌ها را به نام آنها تمام کنند، خودشان وارد میدان شدند و در مقابل اغتشاشگران ایستادند؛ و البتّه حادثه‌ای بود، پیش آمد و عظمت ملّت ایران روشن شد.


درباره‌ی سال ۹۷ ــ سالی که از این لحظه آغاز می‌شود ــ آنچه مهم است، این است که همه باید سخت کار کنند. بنده در شعارهای سال‌ها معمولاً مخاطب را مسئولین قرار می‌دادم؛ امسال مخاطب، همه‌ی آحاد ملّت و از جمله مسئولین خواهند بود. مقدّمتاً عرض کنم، مسئله‌ی اقتصاد و فرهنگ و مسائل گوناگون همه مطرح است لکن مسئله‌ی اصلی ما امسال هم مسئله‌ی اقتصاد و معیشت مردمی است. همه باید تلاش کنند، همه باید کار کنند و محور هم عبارت است از تولید ملّی؛ یعنی اگر چنانچه تولید ملّی را ــ با شرحی که ان‌شاءاللّه در سخنرانی عرض خواهم کرد ــ همه تعقیب کنند و دنبال‌گیری کنند، بسیاری از مشکلات اقتصادی، مشکلات معیشتیِ مردم ــ هم مسئله‌ی اشتغال، هم مسئله‌ی سرمایه‌گذاری و بقیّه‌ی چیزها ــ حل خواهد شد. آسیب‌های  اجتماعی به میزان زیادی کاهش پیدا خواهد کرد؛ یعنی محور، تولید ملّی است.بنابراین اگر تولید ملّی شتاب بگیرد، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. من این را محور قرار دادم برای شعار امسال؛ شعار امسال «حمایت از کالای ایرانی» است؛ سال «حمایت از کالای ایرانی». این فقط مربوط به مسئولین نیست؛ آحاد ملّت همه می‌توانند در این زمینه کمک بکنند و به معنای واقعی کلمه وارد میدان بشوند. البتّه این حمایت از پنج شش جهت، ابعاد مختلفی دارد که این ابعاد را من ان‌شاءاللّه در سخنرانی باز خواهم کرد و تشریح خواهم کرد و آنچه را که قشرهای مختلف مردم و مسئولینِ گوناگون کشور می‌توانند انجام بدهند، ان‌شاءاللّه مطرح خواهم کرد.


 امیدوارم ان‌شاءاللّه خدای متعال کمک کند، هم به مسئولین، هم به مردم که بتوانند وظایف خودشان را به بهترین وجهی انجام بدهند و امسال این شعار را ــ که شعار «حمایت از کالای ایرانی» است ــ به معنای واقعی کلمه به تحقّق برسانند.

والسّلام علیکم و رحمة‌اللّه و برکاته

پیام نوروزی حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی

  • ۰
  • ۰

دیده‌بان روحانی شهید شیخ محمود غفاری 


ابراهیم شفیعی از فرماندهان عملیات بازی‌دراز درباره شیخ‌ محمود غفاری می‌گوید: «شیخ‌محمود روحانی بود. او لباس‌ روحانیت را در آورده بود و لباس کامل رزم پوشیده بود. شیخ‌ محمود همیشه به بچه‌های پاسدار می‌گفت: من پا به پای شما تا شهادت هستم و واقعاً هم همینطور بود. ایشان مشوق خیلی خوبی برای ادامه عملیات بازی‌دراز بود. نحوه شهادتش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. یک روز جلوی در سنگر نشسته بودم و حاج‌محمود داخل داشت نماز می‌خواند. نماز خواندش خیلی طولانی شده بود. پشت سر هم قامت می‌بست و نماز می‌خواند، دیگه حوصله‌ام سر رفته بود. بهش اعتراض کردم که چرا اینقدر نماز می‌خواند. در همین حین بود که صدای اصابت خمپاره در کنار سنگر مرا از جای خودم به طرف دیگر پرتاب کرد. تا به خودم آمدم، دویدم طرف سنگر. دیدم حاج‌محمود همانطوری که در سجده است به شهادت رسیده است.»


مهدی مرندی از همرزمان شهید غفاری در کتاب خاطراتش به نام «حکایت سال‌های بارانی» پیرامون این شهید بزرگوار می‌آورد: «… استفاده از توپخانه با وجود یک دیده‌بان خوب میسر می‌شد. در آن روزها حاج‌محمود غفاری برای توپخانه ما یک دیده‌بان توانا بود. او اولین روحانی بود که در روزهای اول جنگ می‌دیدم. حضور او با لباس نظامی، آن هم در کار مهم و خطرناک دیده‌بانی، برای ما مهم بود. هیچ وقت لذت نمازهایی را که پشت سر او خواندم فراموش نمی‌کنم.»


در یک نگاه کلی حاج‌محمود غفاری روحانی رزمنده‌ای که در واحد عقیدتی لشکر ۸۱ زرهی خدمت می‌کرد به خط مقدم جبهه سرپل‌ذهاب رفت و آموزش دیده‌بانی را در ارتش گذراند و همچنان دیده‌بان فعال جبهه‌ها بود تا اینکه در هفدهمین روز از شهریور گرم تابستان سال ۶۰ شهید غفاری روی قله ۱۱۵۰ بازی‌دراز مورد اصابت ترکش از ناحیه سر قرار گرفت و به شهادت رسید.


دیده‌بان روحانی شهید حاج‌آقای غفاری

دیده‌بان روحانی شهید شیخ محمود غفاری 

  • ۰
  • ۰

سرداران شهید مصطفی نساج و علی چیت‌سازیان

شهیدان نساج و چیت‌سازیان

شهید مصطفی نساج فرمانده گردان ادوات 

شهید علی چیت‌سازیان فرمانده اطلاعات عملیات

  • ۰
  • ۰

میلاد حضرت امام محمدباقر علیه‌السّلام 

میلاد حضرت امام محمدباقر علیه‌السّلام

میلاد با سعادت حضرت امام محمدباقر علیه‌السّلام و شروع ماه مبارک رجب بر همه همرزمان ارجمند مبارک باد. ان‌شاءالله 


حضرت امام محمدباقر علیه‌السّلام می‌فرمایند: 

هیچ بنده‌اى دست‌هایش را به درگاه خداوند عزوجل بالا نبرد، مگر آن‌ که خداى تبارک و تعالى حیا می‌کند از این ‌که آن دست‌ها را خالی برگرداند.


📚 من ‌لا یحضره ‌الفقیه، ج ۱، ص ۳۲۵

  • ۰
  • ۰

خاطره صوتی هدیه‌ای از جنس خمپاره 


راوی: اصغر حاج‌بابائی 

نگارش: حمید حسام 

  • ۰
  • ۰

دیده‌بانی در سال ۱۳۵۹


هدیه‌ای از جنس خمپاره 


نه تجربه جنگ داشتیم و نه امکانات برای جنگیدن. قصرشیرین به دست دشمن افتاده بود و داشت برای تصرف سرپل‌ذهاب خودش را آماده می‌کرد که ما به سرپل رسیدیم. 

ده، پانزده نفر زیر قله قراویز مقابل یک تیپ پیاده مکانیزه ایستاده بودند و ما با تنها خمپاره‌انداز اسرائیلی «تامپالا» که میراث پیش از انقلاب بود، خط را پشتیبانی می‌کردیم. 

روزانه حداکثر ۸ گلوله به اصطلاح «شدیدالانفجار» سهمیه خمپاره بود. گلوله‌های شدیدالانفجار ساخت وزارت دفاع بودند که گاهی داخل لوله تامپالا گیر می‌کردند. در چنین شرایطی چاشنی خمپاره ضربه خورده بود و ماسوره‌اش ضامن نداشت و این دو عامل، یعنی این که خمپاره‌ها با یک ضربه یا شوک منفجر می‌شد. 

با وجود این خطر، مسئولین اولین خمپاره، بچه‌های سپاه همدان؛ علیرضا حاجی‌بابائی و حبیب مظاهری، خطر را به جان می‌خریدند و گلوله را از گلوی «تامپالای اسرائیلی» به هر شکل بیرون می‌کشیدند. 

گاهی پرّه‌های ته خمپاره بزرگ‌تر از دهانه لوله بود. پرّه‌ها را سوهان می‌زدیم و تراش می‌دادیم تا داخل برود و سهمیه گلوله خمپاره، یعنی همان ۸ گلوله را صرفه‌جویی می‌کردیم و می‌گذاشتیم برای روز مبادا. 

«یک‌بار این روز مبادا» اتفاق افتاد. ستون تانک‌های دشمن از روی جاده آسفالت قصرشیرین به سمت سرپل‌ذهاب به راه افتادند. و همان چند نفر در خط، کنار جاده، مقابلشان ایستادند و ما هم سهمیه ذخیره شده چند ماه را روی تانک‌ها ریختیم. 

در واقعه ۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ اگر چه تقریباً همه بچه‌های در خط به شهادت رسیدند، ولی تانک‌های متجاوزین نتوانستند به سرپل‌ذهاب برسند. 

بعد از مدتی یک قبضه خمپاره کُره‌ای به ما دادند. ارتشی‌ها برایمان «جدول تیر» خمپاره ۱۲۰ را آوردند و فنی‌تر شدیم امّا همچنان از حیث مهمات در مضیقه بودیم.  

آن روزها، بنی‌صدر رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا بود و به کار ما سپاهی‌ها اعتقاد نداشت. انصافاً غریبانه می‌جنگیدیم. البته ارتشیانی مثل سرگرد نیازی، تمایل داشتند که به ما امکانات بدهند ولی این طیف در ارتش در اقلیّت بودند. ما عده‌ای معلم، دانش آموز، دانشجو و بازاری بودیم که به حکم تکلیف، لباس رزم پوشیده بودیم ولی طیف اکثریت ارتش، بی‌تجربگی و ناآگاهی از فنون رزم را بر سر ما چماق می‌کردند. برعکس این ارتشی‌ها، دشمن طی این چند ماه، به توانایی و سخت‌کوشی بچه‌های سپاه در جبهه واقف شده بود و هر جا که می‌فهمید نیروی مقابلش بچه‌های سپاه هستند، بی‌گدار به آب نمی‌زد و حمله نمی‌کرد. البتّه بچه‌های محدود و دست خالی ما روحیه تهاجمی داشتند و شرایط پدافندی آزارشان می‌داد. 

روحیه بچه‌ها بالا بود، پشت بی‌سیم شوخی می‌کردند و به هم روحیه می‌دادند. این شوخ‌طبعی بیشتر بین دو دیده‌بان بزرگ کوه قراویز -ممدگره- و همتای او حاج‌آقا غفاری دیده‌بان قله بازی‌دراز مشهود بود. 

غفاری، روحانی شجاع و شوخ‌طبعی بود که گاهی با ممّدگِره، هم‌شبکه می‌شد و روی خط او می‌آمد. وقتی شاهکار دیده‌بانی ممدگره را از بالای ارتفاع بلند و صخره‌ای بازی‌دراز می‌دید، این جمله را می‌گفت: «همدانی‌ها! خدا یاری تون کنه، سوار گاری تون کنه»


⚪⚪⚪


اواخر تیرماه سال ۱۳۶۰ بود که سرگرد نیازی به موضع خمپاره‌انداز ما در شهرک المهدی نزدیک سرپل‌ذهاب آمد. 

پشت سرش یک کامیون پر از مهمات خمپاره ۱۲۰ بود. تا آن روز این همه مهمات را یک جا ندیده بودیم. 

حاجی‌بابائی و حبیب مظاهری پرسیدند: «جناب سرگرد، راه گُم کردی!؟»

سرگرد نیازی با رویی گشاده و لبخندی که از عمق شادی‌اش خبر می‌داد، گفت: «نه اتفاقاً درست آمده‌ام. دوران سختی و سهمیه‌های محدود شما تمام شد. بنی‌صدر از ایران فرار کرد و این مهمات‌ها، هدیه بچه‌های حزب‌اللهی ارتش به هم‌رزمان سپاهی است مبارکتان باشد»


شناسنامه خاطره 

راوی: اصغر حاج‌بابائی، از مسئولین موضع خمپاره‌انداز ۱۲۰، اعزامی از سپاه همدان 

مکان و زمان وقوع خاطره: استان کرمانشاه، جبهه عمومی سرپل‌ذهاب، آذر ۱۳۵۹ تا تیرماه ۱۳۶۰ 

مکان و زمان بیان خاطره: همدان، بنیاد حفظ و آثار دفاع مقدس، ۱۳۹۴/۵/۱۰


کتاب--------------------------------------------

        بچه‌های مَمّدگره، صفحات ۲۸ تا ۳۰

شهیدان همدانی و مظاهری

از راست: برادر اصغر حاج‌بابائی، شهید علی‌رضا ترکمان، شهید حسین همدانی، برادر باقر سیلواری، شهید حبیب‌الله مظاهری و شهید نادر فتحی 

 

  • ۰
  • ۰

شهید و شهادت در کلام رهبر معظم انقلاب اسلامی 


حضرت امام خامنه‌ای مدظله‌العالی 


شهید، جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. 


شهادت، مرگ انسان‌های زیرک و هوشیار است که نمی‌گذارند این جان، مفت از دست‌شان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود.

۲۵ مرداد ۱۳۶۸

شهید و شهادت

  • ۰
  • ۰

خاطره صوتی نخل ایستاده 


کتاب بچه‌های مَمّدگِره، دیده‌بانی در سال ۱۳۵۹

راوی: علی‌اکبر سموات 

نگارش: حمید حسام 

  • ۰
  • ۰

دیده‌بانی در سال ۱۳۵۹ 


نخل ایستاده

 

با شروع جنگ تحمیلی درس و دانشگاه را رها کردم و به عنوان نیروی مردمی بسیجی، عازم خوزستان شدم. 

خرمشهر پس از ۵۳ روز مقاومت مردمی سقوط کرده بود و دشمن به دنبال تصرف آبادان بود. 

برای ورود به آبادان تنها یک راه وجود داشت و اگر پای متجاوزان به آنجا می‌رسید حلقه محاصره آبادان کامل می‌شد. آنجا جبهه‌ای در شرق رودخانه کارون موسوم به «خط شیر» بود که بسیجیان و پاسداران اصفهانی در آن محل می‌جنگیدند. 

به محض ورود به دارخوئین پرسیدند: «چه کار بلدی؟»

چون دوره سربازی را گذرانده بودم، گفتم: «شما به چه تخصصی نیاز دارید؟»

رحیم صفوی فرمانده اصفهانی‌ها بود، گفت: «دیده‌بان می‌خواهیم.»

کار عملی نکرده بودم امّا با نقشه و قطب‌نما آشنا بودم. توکل به خدا کردم و گفتم: «بلدم». دوربین و قطب‌نما و کالک را گرفتم و پشت یک خاکریز کوتاه رفتم که آن طرفش عراقی‌ها بودند. یک بسیجی را به عنوان دیده‌بان کمکی وردست من گذاشتند که خیلی فرز و چابک بود. الفبای دیده‌بانی را در جنگ فراگرفته بود.  

گفت: «پشت این خاکریز که چیزی دیده نمی‌شود، دیده‌بان باید از یک جای بلند دید بزند.»

گفتم: «اینجا که کوهستان نیست که من و تو روی ارتفاع برویم. همین خاکریز دو متری، غنیمت است.»

با دست چند درخت نخل را نشان داد و گفت: «نخل که هست، ارتفاع آن حداقل سر به سر این خاکریز است.»

نخل‌ها جلوتر از خاکریز بودند، یکی از آن‌ها را که به دشمن نزدیک‌تر بود نشان داد و گفت: «تو از پشت خاکریز کار کن و من از آن بالا». بی‌سیم را کول کرد و دور از چشم دشمن از نخل بالا رفت و لابه‌لای شاخه‌ها نشست.  

ساعاتی هر دو دیده‌بانی کردیم. من از پشت خاکریز و او از بالای نخل. دشمن مستاصل شد که چرا امروز این اندازه آتش خمپاره، دقیق روی او می‌ریزد. سر ظهر بود که از دور تانک دشمن را دیدم که روی «دپو» رفت، لوله‌اش چرخید و روی نخل متوقف شد. من به چشم دیدم که تانک تیر مستقیم می‌زد و دیده‌بان بسیجی مثل نخل، استوار ایستاده بود. 


سرانجام گلوله تانک به وسط نخل خورد و موج انفجار دیده‌بان را از بالای نخل به زمین پرتاب کرد. بالای سرش رفتم، یک پایش قطع شده بود. فکر بی‌سیم بود که ترکش خورده بود. هنگامه‌ای بود این دیده‌بان بسیجی. او را عقب آوردیم امّا قبل از انتقال به اورژانس به شهادت رسید. پس از شهادت این بسیجی ناشناس، همه نخل‌ها با تیر تانک افتادند امّا از خاکسترشان، ققنوس‌سان، دیده‌بان از پس دیده‌بان روانه دیدگاه شد. 


شناسنامه خاطره 

راوی: علی‌اکبر سموات، دیده‌بان بسیجی، اعزامی از همدان 

مکان و زمان وقوع خاطره: استان خوزستان، جبهه آبادان، دارخوئین، آبان ۱۳۵۹

مکان و زمان بیان خاطره: همدان، باغ موزه دفاع مقدس، ۱۳۹۴/۵/۵


کتاب-------------------------------------------

       بچه‌های ممّدگِره، صفحات ۲۶ و ۲۷


نخل ایستاده

  • ۰
  • ۰

تربت پاک شهیدان، مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان

 

حضرت امام خمینی سلام‌الله‌علیه


... و ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدان‌مان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا می‌داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست؛ و این ملت‌ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت‌ مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!

خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش...

صحیفه امام خمینی » جلد ۲۱ » صفحات ۹۲ و ۹۳


مزار شهیدان

سردار سرافراز شهید حاج حسین همدانی و یارانش