بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره
  • ۰
  • ۰

دیده‌بانی در سال ۱۳۵۹


هدیه‌ای از جنس خمپاره 


نه تجربه جنگ داشتیم و نه امکانات برای جنگیدن. قصرشیرین به دست دشمن افتاده بود و داشت برای تصرف سرپل‌ذهاب خودش را آماده می‌کرد که ما به سرپل رسیدیم. 

ده، پانزده نفر زیر قله قراویز مقابل یک تیپ پیاده مکانیزه ایستاده بودند و ما با تنها خمپاره‌انداز اسرائیلی «تامپالا» که میراث پیش از انقلاب بود، خط را پشتیبانی می‌کردیم. 

روزانه حداکثر ۸ گلوله به اصطلاح «شدیدالانفجار» سهمیه خمپاره بود. گلوله‌های شدیدالانفجار ساخت وزارت دفاع بودند که گاهی داخل لوله تامپالا گیر می‌کردند. در چنین شرایطی چاشنی خمپاره ضربه خورده بود و ماسوره‌اش ضامن نداشت و این دو عامل، یعنی این که خمپاره‌ها با یک ضربه یا شوک منفجر می‌شد. 

با وجود این خطر، مسئولین اولین خمپاره، بچه‌های سپاه همدان؛ علیرضا حاجی‌بابائی و حبیب مظاهری، خطر را به جان می‌خریدند و گلوله را از گلوی «تامپالای اسرائیلی» به هر شکل بیرون می‌کشیدند. 

گاهی پرّه‌های ته خمپاره بزرگ‌تر از دهانه لوله بود. پرّه‌ها را سوهان می‌زدیم و تراش می‌دادیم تا داخل برود و سهمیه گلوله خمپاره، یعنی همان ۸ گلوله را صرفه‌جویی می‌کردیم و می‌گذاشتیم برای روز مبادا. 

«یک‌بار این روز مبادا» اتفاق افتاد. ستون تانک‌های دشمن از روی جاده آسفالت قصرشیرین به سمت سرپل‌ذهاب به راه افتادند. و همان چند نفر در خط، کنار جاده، مقابلشان ایستادند و ما هم سهمیه ذخیره شده چند ماه را روی تانک‌ها ریختیم. 

در واقعه ۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ اگر چه تقریباً همه بچه‌های در خط به شهادت رسیدند، ولی تانک‌های متجاوزین نتوانستند به سرپل‌ذهاب برسند. 

بعد از مدتی یک قبضه خمپاره کُره‌ای به ما دادند. ارتشی‌ها برایمان «جدول تیر» خمپاره ۱۲۰ را آوردند و فنی‌تر شدیم امّا همچنان از حیث مهمات در مضیقه بودیم.  

آن روزها، بنی‌صدر رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا بود و به کار ما سپاهی‌ها اعتقاد نداشت. انصافاً غریبانه می‌جنگیدیم. البته ارتشیانی مثل سرگرد نیازی، تمایل داشتند که به ما امکانات بدهند ولی این طیف در ارتش در اقلیّت بودند. ما عده‌ای معلم، دانش آموز، دانشجو و بازاری بودیم که به حکم تکلیف، لباس رزم پوشیده بودیم ولی طیف اکثریت ارتش، بی‌تجربگی و ناآگاهی از فنون رزم را بر سر ما چماق می‌کردند. برعکس این ارتشی‌ها، دشمن طی این چند ماه، به توانایی و سخت‌کوشی بچه‌های سپاه در جبهه واقف شده بود و هر جا که می‌فهمید نیروی مقابلش بچه‌های سپاه هستند، بی‌گدار به آب نمی‌زد و حمله نمی‌کرد. البتّه بچه‌های محدود و دست خالی ما روحیه تهاجمی داشتند و شرایط پدافندی آزارشان می‌داد. 

روحیه بچه‌ها بالا بود، پشت بی‌سیم شوخی می‌کردند و به هم روحیه می‌دادند. این شوخ‌طبعی بیشتر بین دو دیده‌بان بزرگ کوه قراویز -ممدگره- و همتای او حاج‌آقا غفاری دیده‌بان قله بازی‌دراز مشهود بود. 

غفاری، روحانی شجاع و شوخ‌طبعی بود که گاهی با ممّدگِره، هم‌شبکه می‌شد و روی خط او می‌آمد. وقتی شاهکار دیده‌بانی ممدگره را از بالای ارتفاع بلند و صخره‌ای بازی‌دراز می‌دید، این جمله را می‌گفت: «همدانی‌ها! خدا یاری تون کنه، سوار گاری تون کنه»


⚪⚪⚪


اواخر تیرماه سال ۱۳۶۰ بود که سرگرد نیازی به موضع خمپاره‌انداز ما در شهرک المهدی نزدیک سرپل‌ذهاب آمد. 

پشت سرش یک کامیون پر از مهمات خمپاره ۱۲۰ بود. تا آن روز این همه مهمات را یک جا ندیده بودیم. 

حاجی‌بابائی و حبیب مظاهری پرسیدند: «جناب سرگرد، راه گُم کردی!؟»

سرگرد نیازی با رویی گشاده و لبخندی که از عمق شادی‌اش خبر می‌داد، گفت: «نه اتفاقاً درست آمده‌ام. دوران سختی و سهمیه‌های محدود شما تمام شد. بنی‌صدر از ایران فرار کرد و این مهمات‌ها، هدیه بچه‌های حزب‌اللهی ارتش به هم‌رزمان سپاهی است مبارکتان باشد»


شناسنامه خاطره 

راوی: اصغر حاج‌بابائی، از مسئولین موضع خمپاره‌انداز ۱۲۰، اعزامی از سپاه همدان 

مکان و زمان وقوع خاطره: استان کرمانشاه، جبهه عمومی سرپل‌ذهاب، آذر ۱۳۵۹ تا تیرماه ۱۳۶۰ 

مکان و زمان بیان خاطره: همدان، بنیاد حفظ و آثار دفاع مقدس، ۱۳۹۴/۵/۱۰


کتاب--------------------------------------------

        بچه‌های مَمّدگره، صفحات ۲۸ تا ۳۰

شهیدان همدانی و مظاهری

از راست: برادر اصغر حاج‌بابائی، شهید علی‌رضا ترکمان، شهید حسین همدانی، برادر باقر سیلواری، شهید حبیب‌الله مظاهری و شهید نادر فتحی 

 

  • ۹۶/۱۲/۲۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی