بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

۸ مطلب با موضوع «سردار شهید علی چیت‌سازیان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

شب از نیمه گذشته بود و هوای بیست و هشتمین روز آبان سال ۶۶، نوید زمستانی سرد را می‌داد. وسایل و لوازم شخصی‌اش را در ساک گذاشتم و مثل همیشه برای خداحافظی تا لحظات آخری که ماشین حرکت می‌کرد، در کنارش بودم. همیشه وقت خداحافظی می‌گفت: «حلالم کن!» و من نیز جواب می‌دادم: «شفاعت یادت نره». قرآن را که بالای سرش گرفتم، ناخداگاه پرسیدم: «کی بر می‌گردی؟» پاسخ داد: «این دفعه خیلی دیر!» وقتی احساس نگرانی را در چهره‌ام دید، بلافاصله گفت: «نگران نباش، یک هفته‌ی دیگر بر می‌گردم، اما به هیچ کس نگو» و درست یک هفته‌ی دیگر خبر شهادتش را آوردند.






 سردار شهید علی چیت‌سازیان  

  • ۰
  • ۰

 مناجات نامه سردار شهید علی چیت‌سازیان  


سردار شهید علی چیت‌سازیان - شب عاشورایی


خدایا گناهانی که این بنده‌ روسیاه کرده ببخش

از اینکه می‌دانستم و گناه کردم

از اینکه حرف زدم ولی خودم عمل نکردم

از اینکه دیگران را به راه راست هدایت کردم ولی خودم راه خلاف رفتم

از اینکه بدی دوستم را خواستم

از اینکه حسادت کردم

از اینکه تهمت زدم

از اینکه غیبت کردم

از اینکه دروغ گفتم

از اینکه کار برای شخص کردم و خدا را فراموش کردم

از اینکه در کارهایم خدا را در نظر نگرفتم

از اینکه احترام مستکبر را بیشتر گرفتم تا آدم مستضعف 

از اینکه به پدر و مادرم احترام نگذاشتم

از اینکه حق ناس انجام دادم

از اینکه حرف حق را گفتم ولی عمل نکردم

از اینکه غرور داشتم

از اینکه تکبر داشتم و خودم را از دیگران بالاتر ‌دانستم

 از اینکه به یاد فقیران نبودم

از اینکه در موقع غذا خوردن به یاد گرسنگان نبودم

از اینکه در بستر گرم خوابیدم و فراموش کردم کسانی را که در بیابانها می‌خوابند

از اینکه به زیردستانم زور گفتم

از اینکه باید از ولایت اطاعت کنم نکردم

از اینکه فراموش کردم دوستان شهیدم و راه آنها را انجام ندادم

از اینکه به فرزندان شهدا سرکشى نکردم 

از اینکه سراغ جانبازان و مجروحین و معلولین نرفتم

از اینکه عاشق مادیات دنیوی بودم

از اینکه جنگ را فراموش کردم و دین خودم را نسبت به جنگ ادا نکردم

از اینکه نسبت به جنگ و غیره بی‌طرف بودم

از اینکه به ناموس دیگران تجاوز کردن و من به فکر زندگی خودم بودم

از اینکه کمکی کنم به انقلاب، بیشتر ضربه زدم به انقلاب

از اینکه حرف امام را لبیک نگفتم 

از اینکه مسائل دینی را انجام ندادم

از اینکه نماز نخواندم، روزه نگرفتم

از اینکه قاه قاه خندیدم و آخرت را فراموش کردم

از اینکه از بیت المال خوب نگه‌داری نکردم 


مناجات نامه سردار شهید علی چیت‌سازیان ۱


مناجات نامه سردار شهید علی چیت‌سازیان ۱


  • ۰
  • ۰

 چون گل معطریم، مهتاب و مین و من  


نوحه شب چهارم محرم ۱۳۹۷ با مداحی حاج محمود کریمی و شعر از جناب آقای مرتضی امیری اسفندقه با الهام از کتاب «وقتی مهتاب گم شد» به یاد شهیدان علی چیت‌سازیان و علی خوش‌لفظ 

 

چون گل معطریم، مهتاب و مین و من

نشکفته پرپریم، مهتاب و مین و من


شرح جنون ما مقدور عقل نیست

یک چیز دیگریم، مهتاب و مین و من


سر تا به پا دل‌ایم در بارگاه عشق

باغ صنوبریم، مهتاب و مین و من


شمع‌ایم و روشن است تکلیف راه ما

راز منوّریم، مهتاب و مین و من


میدان عاشقی، تسلیم ترس نیست

از مرگ می‌بریم، مهتاب و مین و من


بیگانه نیستیم، با خلق و خوی هم

با هم برادریم، مهتاب و مین و من


تکثیر می‌شویم در انفجار نور

آیینه پروریم، مهتاب و مین و من


چون باد رد شدیم از سیم خاردار

آن سوی معبریم، مهتاب و مین و من


بر گرد بام دوست پرواز می‌کنیم

عین کبوتریم، مهتاب و مین و من


بال فرشتگان بر شانه‌های ماست

از آسمان سریم، مهتاب و مین و من


مهتاب و مین و من بی‌بال می‌پریم

بی‌بال می‌پریم، مهتاب و مین و من


در جذبه‌ی کلام، یک جمله والسلام

مجذوب رهبریم، مهتاب و مین و من


---


سوز بده بر سخن‌ام بر دل سوخته‌ی خواهرم

تا که بگویم سخن از تن صد چاک علی‌اکبر 

ناله زنم یاد کنم ز لب خشک علی اصغرت

گوهر اشک‌ام شده ایثار تو گریه کنم یاد علمدار تو


 ای حسین 







  • ۰
  • ۰

آب هرگز نمی‌میرد _ جوان مو خرمایی چشم آبی 


اسفند سال ۱۳۶۰ بود و قبل از عملیات فتح‌المبین باید چند عملیات ایذایی برای فریب ذهن دشمن انجام می‌شد. یکی از آنها عملیات روی ارتفاعات ذیل مهران بود.

   حاج علی شادمانی -فرمانده جبهه میانی- مجموعه نیروهای سپاهی و بسیجی استان همدان را در قالب سه گردان سازماندهی کرده بود. عراقی‌ها روی ارتفاعات ذیل مهران بودند و تسلط کاملی روی تپه گچی که ما رویش مستقر بودیم داشتند.

   روی تپه گچی با همان جوان مو خرمایی چشم آبی که در همدان آموزش‌مان می‌داد روبرو شدم. اینجا هم برو بیایی داشت.

   حاج سعید اسلامیان معاون علی شادمانی از ما دو نفر خواست که با هم گروهانی را برای عملیات آتی فرماندهی کنیم. گروهانی که قریب یک‌صد نفر پاسدار و بسیجی و تجهیزات و ادوات بیش از یک گروهان متعارف داشت و به اصطلاح گروهان مثبت بود. 

   حالا با علی چیت‌سازیان با وجود هفت سال اختلاف سن، آن‌قدر رفیق شده بودیم که هر کدام از دیگری می‌خواست فرمانده گروهان باشد. هر کدام دیگری را لایق‌تر می‌دانست. الان هم یادم نیست که بالاخره من فرمانده گروهان شدم یا علی چیت[‌سازیان]. 

   تجربه من در امور نظامی بیشتر بود اما هوش و ذکاوت و جنب و جوش او خارق‌العاده بود. کم‌کم هسته اولیه تیم‌های شناسایی خط دشمن را همان‌جا راه‌اندازی کرد.

 

آب هرگز نمی‌میرد، فصل سوم(زیر علم عباس)، صفحات ۱۰۳ و ۱۰۴


جواب مو خرمایی چشم آبی

سردار شهید علی چیت‌سازیان 

  • ۰
  • ۰

آب هرگز نمی‌میرد _ نوجوانی مو خرمایی 


مسئولیت آموزش را علی شادمانی به عهده داشت، یک سپاهی منضبط، جدی و همه فن حریف. معاون او صمد یونسی و همکارانش؛ احسان تقی‌پور، حسنی حلم و سید حسین فدایی فروتن بودند که به ترتیب؛ اسلحه‌شناسی، تخریب، تاکتیک و بدن‌سازی و فنون نظامی را آموزش می‌دادند. 

   در میان مربیان آموزشی نوجوان مو خرمایی لاغر اندام هم بود که چند تار موی زرد قیافه او را از بقیه متمایز می‌کرد. معلوم بود چیزی در چنته داشت که با آن سن کم به ما آموزش می‌داد. گاهی مثل یک گلوله برفی رها شده از بالای تپه می‌غلتید و کله معلق زنان تا پای تپه می‌آمد و از ما هم می‌خواست همین کار را تکرار کنیم. بیشتر از تحمل خراش خار و تیغ و سنگ در بدن‌مان، لحن آمرانه این نوجوان برای نیروهای آموزشی سنگین می‌آمد. البته خودش همه جا جلوتر و کاملتر از بقیه هر کاری را انجام می‌داد و بعد از ما می‌خواست. عده‌ای هم نیم بند تا وسط تپه غلت می‌زدند و عده‌ای هم غُر. شاید هیچ‌کس باور نمی‌کرد که او بعدها نابغه اطلاعات و عملیات در جنگ می‌شود.


آب هرگز نمی‌میرد، فصل سوم(زیر علم عباس)، صفحات ۹۱ و ۹۲


سردار شهید علی چیت‌سازیان 

مربی نوجوان مو خرمایی و لاغر اندام 

  • ۰
  • ۰

آب هرگز نمی‌میرد _ شروع گزارش با آیه یا حدیث


گزارش شناسایی را به فرمانده تیپ و فرماندهان محور دادیم. حاج حسین همدانی از فرمانده گردان‌ها و واحدها خواسته بود که در ابتدای گزارششان حتماً آیه یا حدیثی بخوانند و به نکته و موضوعات مهم و اصلی اشاره کنند و حاشیه نروند.

   یادم هست که هر کس آیه یا حدیثی خواند. مسئول تدارکات تیپ -محمود علیون- سوره حمد را خواند. او همیشه این سوره را می‌خواند و می‌گفت: «من فقط این سوره را بلدم و اگر به آن عمل کنیم برایمان کافی است.» و راست هم می‌گفت. 

   آن روز نوبت علی چیت‌سازیان مسئول اطلاعات عملیات تیپ شد. او با نیروهایش ۴۵ روز تمام هر شب می‌رفتند و چَم و خَم راه را و موجودی دشمن را خیلی خوب برآورد کرده بودند. علی سوره «والعصر» را خواند و با لهجه همدانی یک جمله گفت: «در این جبهه ما با یک مشت عراقی‌ رقّو [ریقو] طرفیم. آمار مرغ‌ها و خروس‌های داخل سنگرهایشان را هم داریم.»


آب هرگز نمی‌میرد، فصل چهارم (گردان سقاها)، صفحه ۱۷۹


تولد تیپ انصارالحسین علیه‌السلام

شهید زنده میرزامحمد سُلگی و سردار مجاهد شهید حاج حسین همدانی

 

شهید علی چیت‌سازیان

سردار شهید علی چیت‌سازیان

فرمانده ۲۱ ساله واحد اطلاعات عملیات

لشگر ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام 

  • ۰
  • ۰

حرف یه رزمنده همدانی است... 




شهید علی چیت‌سازیان علمدار لشگر انصارالحسین علیه‌السلام: کسی می‌تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد. 

  • ۰
  • ۰

علی ۱، علی ۲، علی ۳، علی ۴ _ دیده‌بانی در سال ۱۳۶۶


با دوربین مواضع دشمن را دید می‌زدم که یکی سرزده وارد دیدگاه شد. هول و هراس برم داشت وقتی دیدم فرمانده پر آوازه اطلاعات عملیات لشگر تک و تنها وارد سنگر دیده‌بانی شده است. 

گفت: «مرا می‌شناسی؟»

گفتم: «علی‌آقا! کیست که در این لشگر شما را نشاسند.»


   گفت: «خیلی خُب، حالا که شناختی، چند نقطه را نشانت می‌دهم آنها را بزن و ثبت تیر کن و اسم آنها را به نام من علی بگذار» و چهار نقطه را نشان داد. 

   با خجالت و شرم گفتم: «فرمایش شما درست، امّا من یک سربازم و بدون اجازه فرمانده مستقیم نمی‌توانم، جایی را بزنم. در ثانی آنجا که شما می‌فرمایید، جزء اهداف و محدوده آتش من نیست و دیگر این‌که سهمیه مهمات امروزم تمام شده و دستم خالی است.»

   خندید و گفت: «پسر خوب، این را همان اول می‌گفتی. اجازه که از فرمانده مستقیمت گرفتی و سهمیه‌ات که رسید، آن چهار نقطه را بزن و ثبت کن به نام علی ۱، علی ۲، علی ۳، علی ۴ به دردت می‌خورد.»

   فردا موضوع را با فرمانده گردان -مصطفی نساج- و مسئول واحد دیده‌بانی در میان گذاشتم، گفتند: «هر جا را که علی‌آقا گفته بزن». همان روز سهمیه  قبضه خمپاره و مینی‌کاتیوشا را تأمین کردند، دم عصر شروع به کار کردم، روی جاهایی که علی‌آقا دست گذاشته بود، چهار ثبت تیر دقیق گرفتم و اسم‌هایشان را از یک تا چهار به نام علی ثبت کردم. 

   فردای آن روز از داخل دیدگاه «برده‌هوش» دوربین کشیدم تا سجلّ ۴ ثبتی را دوباره ببینم که شوکه شدم، دشمن تعداد زیادی نفر و خودرو به آنجا آورده بود. معطل نکردم ۱۲ قبضه را به گوش و تقاضای آتش کردم. ظرف یک ساعت تلفات زیادی از آنها گرفتم و به هوش و نبوغ علی‌آقا آفرین گفتم. 

   شب چهارم آذرماه بود که دیده‌بان اطلاعات عملیات که مجاور ما بود به دیدگاه ما آمد و گفت: «برادر رستمی، امشب تا فردا، تقاضای آتش نکن، یک تیم گشت و شناسایی می‌خواهد جلو برود.»

   تا صبح خواب به چشمم نیامد و بالاخره، چهار نفر را دیدم که از لابه‌لای درختان بلوط به سمت ما می‌آمدند و دشمن دور و برشان خمپاره می‌ریخت. نمی‌دانستم که تکلیفم چیست، تقاضای آتش کنم یا نظاره‌گر این صحنه باشم. در این فکر بودم که خمپاره‌ای زوزه کشید و کنارم نشست و از ناحیه کمر ترکش خوردم. به اورژانس رساندنم، آنجا غلغله بود. تقریباً همه بچه‌های اطلاعات عملیات دور پیکر یک شهید حلقه زده بودند و گریه می‌کردند. درد و زخم خودم را فراموش کردم. 

پرسیدم: «کی شهید شده؟»

گفتند: «علی‌آقا»


شناسنامه خاطره

راوی: حسین رستمی، پاسدار وظیفه واحد دیده‌بانی گردان ادوات لشگر ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام 

زمان و مکان وقوع خاطره: استان سلیمانیه عراق، جبهه ماووت، پاییز ۱۳۶۶ 

زمان و مکان بیان خاطره: همدان، باغ موزه دفاع مقدس، ۱۳۹۴/۰۴/۱۰


کتاب--------------------

       بچه‌های مَمّدگِره

علی ۱، علی، علی ۳، علی ۴

"رزمنده همدانی" شهید علی چیت‌سازیان