بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره
  • ۰
  • ۰

دیده‌بان صلواتی _ دیده‌بانی در سال ۱۳۶۶ 


بیشتر دیده‌بان‌ها وقتی از قبضه‌های توپخانه آتش می‌گرفتند در جواب الله‌اکبر قبضه‌چی‌ها می‌گفتند: «جانم فدای رهبر». امّا غلامرضا مددی یک ذکر خاص داشت او در جواب الله‌اکبر صلوات می‌فرستاد. از آن وقت اسمش شد دیده‌بان صلواتی.

   ذکر صلوات مددی به قدری از عمق جان و برآمده از دل بود که هر دیده‌بانی او را می‌دید صلوات می‌فرستاد. 

   دیده‌بان صلواتی فقط پشت بی‌سیم اهل ذکر و صلوات نبود، همیشه دوست داشت نگهبان پاس سوم شب یعنی قسمت آخر شب باشد که در سنگر دیدگاه هم دیده‌بانی کند و هم نمازشب بخواند. دل او مثل آینه صاف و بی‌غبار بود و حقایقی را می‌دید که اثر همان ذکر خالصانه و نمازهای عارفانه‌اش بود. یکی از این پیش‌بینی‌ها خاطره‌ای بود که سیدعباس حوائجی برای من -نبی‌الله شامخی- تعریف کرد.

   سیدعباس گفت: «در منطقه ماووت عراق در زمستان سرد دی ماه سال ۱۳۶۶ می‌خواستم به مرخصی بروم، از ماووت عراق تا شهر قم چند بار باید ماشین عوض می‌کردم و کرایه می‌دادم امّا پول نداشتم و خجالت می‌کشیدم وجهی را از کسی حتّی از واحد تعاون تقاضا کنم. با ناامیدی از بچه‌های دیده‌بان خداحافظی کردم، و خواستم از کوه سرازیر شوم که غلامرضا مددی دستی روی شانه‌ام گذاشت و بدون اینکه حرفی بین او و من رد و بدل شود. سیصد تومان پول کف دستم گذاشت. اصرار کردم که این پول خیلی زیاد است و از طرفی به کسی حرفی نزدم و درخواستی نداشتم، شما از کجا متوجه شدید که من پول توجیبی ندارم». گفت: «سید، برو به امان خدا، این هدیه صلواتی است.»

   صلوات فرستادم و راهی مرخصی شدم. بعد از یک هفته از مرخصی برگشتم. سراغ غلامرضا مددی را گرفتم گفتند: «تو که رفتی، شهید شد.»

   سال‌ها می‌گذرد و من مانده‌ام که از کجا درخواستی را که من به زبان نیاورده بودم، فهمید.


شناسنامه خاطره

راوی: نبی‌الله شامخی، مسئول دیده‌بانی گردان توپخانه لشگر ۳۲ انصارالحسین علیه‌السلام به نقل از سیدعباس حوائجی

مکان و زمان وقوع خاطره: استان سلیمانیه عراق، منطقه ماووت، دی ماه ۱۳۶۶

مکان و زمان بیان خاطره: همدان، ستاد کنگرة شهدا، ۱۳۹۳/۱۰/۲۳


کتاب----------------

       بچه‌های مَمّدگِره

گریه آخر

شهید غلامرضا مددی 

  • ۹۷/۰۲/۱۸

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی