بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین علیه‌السلام؛ یاوران دین خدا ..

بچه‌های مَمّدگِره
  • ۰
  • ۰

سنگر ستاد لشگر در اردوگاه شهید شهبازی در چارزبر قرارگاه تاکتیکی شده بود. حاج محسن ترکاشوند که قبلاً فرمانده گردان بود، در تنگه مسئولیت محور را به عهده داشت و با پاتک‌های منافقین مقابله می‌کرد. 
   من در ستاد کنار بی‌سیم‌ها و بی‌سیم‌چی‌ها بودم. بچه‌های مخابرات شنود می‌کردند و صدای منافقین را از پشت بی‌سیم می‌شنیدم.

   عصر روز اول، اوج بمباران هواپیماها و هلیکوپترهای خودی بود. آنها زحمت نیروهای پیاده و خسته را کم می‌کردند و هر بار که بالای آسمان چارزبر ظاهر می‌شدند. منافقین پشت بی‌سیم تکرار می‌کردند: «طوفانی شد، طوفانی شد»
   گاهی صدای جیغ و داد زدنها پشت بی‌سیم بلند می‌شد و به فارسی فحش و ناسزا می‌گفتند و تکیه کلامشان «پاسداران دجّال» بود. گاهی بچه‌های مخابرات تعصبی می‌شدند وقتی می‌دیدند که آنان به حضرت امام ناسزا می‌گویند، می‌خواستند جوابشان را بدهند. می‌گفتم: «بچه‌ها ما مثل آنها نیستیم. حواستان باشد حرف بی‌ادبانه‌ای نزنید.» 
   یکی، دو بار گوشی بی‌سیم را گرفتم و گفتم: «مطمئن باشید حتی یک نفرتان زنده از تنگه عبور نخواهید کرد. اینجا قتلگاه شماست. پوستتان را می‌کنیم.»
   تب و تاب انفجارها کمی فروکش کرد. پاهایم را درآوردم که هوا بخورد و روی زخم خشک شود. همانجا پس از دو شبانه‌روز خوابم برد.
   کسی تکانم داد و بیدار شدم. دو پاسدار و یک راننده بودند که نمی‌دانستم از طرف چه کسی آمده‌اند؟ آنها ماموریت داشتند با یک پیکان سفید گِل مالی شده مرا از اردوگاه به کرمانشاه ببرند. هرچه اصرار کردند نپذیرفتم و استدلالم این بود اگر اینجا را بگیرند کرمانشاه را می‌گیرند. پس اینجا با کرمانشاه یا همدان فرقی نمی‌کند.
   یکی از پاسداران گفت: «حاج‌آقا اگر شما با این وضعیت گیر بیفتید؟!»
   گفتم: «من با بقیه فرقی ندارم.»
   این فکر به ذهن خیلی‌ها از جمله همسرم در نهاوند خطور کرده بود که اگر دشمن تنگه را دور بزند وارد اردوگاه خواهد شد و من اسیر.

 

سردار جانباز حاج میرزامحمد سلگی

سردار جانباز حاج میرزامحمد سلگی


   دم غروب پاهایم را پوشیدم و به پیک موتوری ستاد گفتم: «به تنگه می‌رویم.» موتور تریل بهترین وسیله برای پیمودن فاصله کوتاه اردوگاه تا تنگه بود و بر خلاف صبح، آنقدر نیرو برای پیوستن به خط آمده بودند که دردسر زیادی کشیدیم تا از بین آنها گذشتیم و به خاکریز میانه تنگه در زبر دوم رسیدیم. چپ و راست از لب جاده تا بالای ارتفاع پر از نیرو بود. به پیک گفتم: «از راه باریک کنار خاکریز رد شو و به زبر اول برو» که کسی فریاد زد: «کجا می‌بری سلگی را؟»

 

سردار شهید حاج حسین همدانی

سردار شهید حاج حسین همدانی


   باورم نمی‌شد، حاج حسین همدانی بود که پس از خداحافظی با من به تنگه آمده بود.
   گفتم: «می‌روم جلو»
   گفت: «برگرد حالا که کرمانشاه نرفته‌ای اینجا بمان.»
   متوجه شدم که آن پیکان سفید را حاج حسین همدانی فرستاده بود و آنها از قرارگاه آمده بودند، خوشحال شدم که برگشته‌ام.
   کنار او و چند فرمانده دیگر ماندم. باورم این بود که آن فوج ملائکی که خداوند وعده فرستادنشان را در قرآن داده، اینها هستند.
   برای دیدن انبوه جنازه‌های دختران و پسران در چپ و راست جاده، نیاز به دوربین نبود. کیپ تا کیپ از جلو خاکریز تا دهنه تنگه تا جایی که چشم کار می‌کرد خودروها و ادوات منافقین به ردیف روی جاده سوخته بودند و راه جاده را به طور کامل بسته شده بود و آنان برای رد شدن از چارزبر جز گرفتن ارتفاعات یا دور زدن آنها، راه دیگری نداشتند.
   چارزبر کانون توجه تمام مسئولین کشور و فرماندهان بزرگ دفاع مقدس شده بود. همه یا در کرمانشاه بودند یا حتی مثل مصطفی ایزدی فرمانده نیروی زمینی سپاه تا تنگه آمده می‌آمدند. 

سردار شهید نورعلی شوشتری

سردار شهید نورعلی شوشتری

 

   نورالله[نورعلی] شوشتری فرمانده قرارگاه نجف و عزیز جعفری فرمانده قرارگاه قدس در کرمانشاه بودند و یگان‌ها را از جنوب و شمال غرب به این طرف می‌کشاندند و برای هلی‌برن نیرو پشت گردنه حسن‌آباد برنامه‌ریزی می‌کردند. با حضور نیروهای تازه وارد، ارتفاعات سمت راست و چپ تنگه بیش از پیش تقویت شد. یکی دو گردان ما به عقب آمدند و گردان مسلم بن عقیل (۱۵۱) به کمک محور میانی جاده رفت.

 

سُلگی، حاج میرزا محمد، آب هرگز نمی‌میرد، خدا با ما بود، صفحات ۷۱۳ تا ۷۱۶

  • ۹۸/۰۵/۲۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی